مامانی گریه نکن
امروژ تاژه مامانی فهمید که من دیروژ اژ در آشپش خونه ژمین نخودم و اژ توی ماشین بابایی آلادم (افتادم) پائین آخه شیطونی تردم (کردم ) و از شیشه ته(که)باژ بود و بابایی اژش تافل (غافل) شده بودشرک کشیدم که آلادم(افتادم) دیروژ به مامانی ندفتیم (نگفتیم) که شکته نتنه (نکنه)وقتی امروژ شر نادار (ناهار) بابایی به مامانی که اشرار داشت توژیح (توضیح ) بده من تتوری (چطوری ) آلادم موژو (موضوع) رو دفت (گفت) مامانی فتط (فقط ) جیک (جیغ ) می ژد و تو شر و شورتش (سر و صورتش ) مِی ژد که خدا خدا خدا تتد(چقدر) رحم بچه م تردی (کردی) و دریه (گریه)می ترد دیده (دیگه )بابایی هم منو درفت (گرفت) تو بدل (بغل ) و همراش دریه کرد که&...
نویسنده :
مامان
3:23