بی پولی
عزیزم برات بگم از امروز وقتی ساعت ١٠ازخواب بیدارشدی اولش شروع کردی به گفتن بچا بچا (بچه ها) و اشاره کردی به تلویزیون منم برات روشنش کردم اومدم برات تخم مرغ بپزم دیدیم نداریم برا همین حاضرت کردم که بریم بخریم با هزار مکافات حاضرشدی اما رفتیم در مغازه دیدم کیفمو خونه جا گذاشتم کلی خجالت کشیدم
برا همین سر ماشینو دادیم سمت خونه ی مامان جون فاطمه و رفتیم صبحانه رو اونجا بخوریم رفتیم و صبحونه خوردیم کلی هم تو بازی کردی مخصوصا کلاه آفتابگیر خاله عزیز رو پیدا کردی و گذاشتی سرت اینم عکست که خیلی ماه شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی