روزانه من
دو سه روزه که یاد گرفتم می گم مَ شی (من شیر) تازه اشاره می کنم به پاهامو می گم پا
و یه اتوبوس که مال بچگی های دائی حسینه رو به زور آوردم خونه و قصد دارم با تمت (کمک) اون از دیوار برم بلا(بالا)
آی پله پله پله
تلاش کنی تو حله
با کوشش و با تدبیر
برو بالا پله پله
و بالاخره موفق شدم و باکلی افتخار سربلند وایسادم
امروز وقتی مامانی بهم ماست داد منم گفتم ماش ماش و همه رو ریختم کف آشپش خونه
تازه داشتم کوهنوردی رو با همه چیز امتحان می کردم که یه دفعه از روداروبرقی (جاروبرقی ) از پشت سر افتادم زمین مامانی که سردردش از من بیشتر بود چون تا شب اعصابش خورد بود