دیروز و امروز من
دیروژ اژ شبح ژود که بیدار شدم وفتم تو حیاط خونه و مشغول باژی با شیر آب شدم این کارو بابا بهم یاد داد تا خودش بتونه در بره اینقدر باژی کردم که مشل یه موش آب کشیده شدم و اژ اونجائی که شرمای بدی خورده بودم شدای ماما در اومد که واااااای من خشته شدم اژ دشت تو من چیکار کنم تو هی مریژ (مریض ) می شی و من اعشابم خورد میشه خلاشه کلی شیرین ژبونی کردم تا اعشاب ماما شر جاش اومد اما تا ماما آروم شد بلند شدم وفتم شراغ کابینت ها و هر چی بالا بود رو انداختم پائین اژ جمله ژرف عشل (ظرف عسل) رو چون بابا درش رو نبشته بود خلاشه ماما مشغول شبحانه دادن به من بود و عشلها درحال ریختن وقتی شبحانم تموم شد و ماما وف...
نویسنده :
مامان
1:58