آبتین و سنا و سارینا در خانه و مسجد
عزیزم این روزا ماه رمضونه من تو و سنا رو با خودم میارم خونه خودمون تا کمتر اذیت مامن جون کنید . آخه وقتی چند تایی با هم می شید خاله خاطره هم هوای بچگی هاشو می کنه و کلی داد و بیداد راه می ندازید. یه وقتایی از شدت گرسنگی یا تشنگی خوابم می بره وقتی بیدار می شم می بینم با سنا مشغول دکتر بازی یا بچه و مامان بازی هستید یا هم صندلی گذاشتید زیر پاتون و دست به کارای خطرناک زدید ازجمله موقعی که من خواب بودم با سنا صندلی گذاشته بودین و رفته بودین بالا که عروسکهای روی سر کمدت رو بردارید اما چون قدتون نرسیده بود چند تا بالشت گذاشته بودید روی صندلی و سنا رفته بود بالا تو هم براش به اصطلاح قلاب گرفته بودی وقتی این صحنه رو دید...
نویسنده :
مامان
18:22