محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

چند تا عکس

          منم مثل امی حشین (امیر حسین) پاهامو این طور اینطوری می کنم (امیر حسین می تونه صدو هشتاد درجه پاهاشو بازکنه چون میره کلاس ژیمناستیک تو هم ازش یاد گرفتی                              درحال نقاشی روی فرش مخصوص نقاشی که بابا برات خرید     ...
15 آبان 1391

ماشین شارژی

دیروز ساعت 11:30 بود که از مدرسه اومدم دنبالت خونه ی مامان جون اما با ورودم که خیلی هم خسته بودم و گرسنه و قصد داشتم خونه ی مامانجون ناهاربخورم دست گذاشتی به داد و بیداد و آنچنان اشک ریختی که نتونستم طاقت بیارم و مجبورشدم بلند بشم بهانه ات این بود ماشین شارژی رو ببریم                                                             عزیزم ،گل من ،خونه ی ما یه سوئیت کوچیکه             &nbs...
9 آبان 1391

پول نمی خوایم /شماباید ازدواج کنی

این هفته که گذشت از روز شنبه اش که شما با گم کردن کلید قفل فرمون ماشین گل کاشتی که یادداشتش رو برات گذاشتم و اما ادامه ش ......... روز دوشنبه مورخ 91/8/1 به مامان جون اعلام کرده بودی: مامان جون به مامانم زنگی بزن بگو اینقدرنرو مدرسه پول نمی خوایم .پول می خوایم کیچار؟؟(چیکار)                                             آخه ازبس درنبود من یا موقع رفتن من به مدرسه گریه و زاری می کنی و یا داد و قال راه می اندازی مامان جون روزها یادت میده که : مامان میره مدرسه برات پول بیاره اسباب بازی بخری اوایل سال وقتی می اومدم خونه...
9 آبان 1391

دوسال و شش ماه گذشت

به سلامتیِ دريا! نه به خاطرِ بزرگيش، به خاطر يه رنگيش. به سلامتیِ سايه! که هيچ‌وقت آدم رو تنها نمي‌ذاره. به سلامتیِ پرچم ايران! که سه ‌رنگه به سلامتیِ همه اونايی که دوسشون داريم و نمي‌دونن، دوسمون دارن و نمي‌دونيم. به سلامتیِ ز نجير! نه به خاطر اين‌که درازه، به خاطر اين‌که به هم پيوستس. به سلامتیِ کرم خاکی! نه به خاطر کرم‌بودنش، به خاطر خاکی‌بودنش به سلامتيِ برف! که هم روش سفيده هم توش. به سلامتيِ رودخونه! که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچيکو دارن. و به سلامتی تو عزیزم              &nbs...
4 آبان 1391

یادداشتهای مصور

                              من آتش نشانم                 چید ن همه چیز با نظم خاص از ماشین خودمون گرفته که به قول آبتین اینطوراینطوری باید پارکش کنیم تا اسباب بازی ها !!!!!!!!!!!               ایجاد سوراخ در دیوار با سوئیچ ماشین هرشب این سوراخ توسط آبتین جان عمیق تر می شود                سوراخی که در دیوار ایجاد شده البته عمقش تا الان اینه خدا میدونه بعدا به اونور دی...
1 آبان 1391

تشخیص رنگ قرمز /گم کردن کلید قفل فرمان ماشین و ناراحتی شدید مامان

دیروز داشتیم تلویزیون می دیدیم تا دوتا خانمی که توی فیلم بازی می کردن و هردوشون لباس قرمز تنشون بود رو دیدی گفتی مامان منم می خوام مش اینا لباش قِ مز بپوشم (مثل اینا لباس قرمز بپوشم ) و از اونجایی که همیشه لباسهای بزرگتر از سنت توی کمدت آماده بزرگ شدنت هست خوشبختانه یه دستش هم قرمز بود و بهت دادم و پوشیدی و کلی هم لذت بردی                                 گم کردن کلید قفل فرمان ماشین توسط گل پسری امروز صبح زود طبق معمول روزهایی که مدرسه دارم و از صبح ساعت5:45 بیدار می شم تا بتونیم تورو تا غرق خوابی ببریم خونه ی مامان جون بید...
29 مهر 1391

پوشیدن شلوار

دیروز یاد گرفتی شلوارت رو خودت بپوشی البته یکبارشو درست پوشیدی و بار دوم هر دوتا پاتو کرده بودی توی یه لنگه ی شلوار و با داد و بیداد ازم کمک می خواستی                                    البته قبلا هم یکی دوماه پیش این کار رو از سنای خاله یاد گرفتی و انجام دادی ولی دوباره یادت رفت .                           راستی دیشب بابا از ماموریت اومد و باز...
26 مهر 1391

همه رو بندازدور

چند روزه که موتورت خراب شده وتوی یه مغازه  چشمت افتاده به یه موتور بچه گونه ی شیک که آینه داشته حالا چند روزه که بهانه شو می گیری و هی می گی موتور آینه بخر امروز هم موقع خواب طبق معمول ناز اومدنهات می خواستی ناز کنی برا همین اولش کلی داد منو در آوردی بعد هم اعلام فرمودید : این موتورمو بنداز دور سه چرخه ماشینا همه رو بنداز دور فقط اسبمو بزار موتور به ای قشنگی و بنداز دور نمی خوامش موتور آینه بخر                                        ...
23 مهر 1391

مشکلی که برای کامپیوترمون پیش اومد

راستش چند هفته پیش مودم Adsl سیستممون مشکل پیدا کرد بردیمش برا شرکتی که خریده بودیم گفت مشکل از مودم ما نیست مشکل از سیستم شماست سیستم رو هم برده بودیم بهشون نشونش دادیم دوساعت تمام با مودم ور رفتند به جایی نرسیند افتادن به جون سیستم من بیچاره و اینقدر RAM و چیزای دیگه رو دست زدند تا به این نتیجه رسیدند که مودمشون مشکل داره تو هم با من و بابا بودی محمد(پسر همسایه مامان جون که بهش خیلی ارادت داری ) هم با مابود القصه تمام اون سه ساعتی که ما رو توی شرکت معطل کردند صبورانه قدم زدی ،نشستی ،از مبل و صندلی هاشون بالا و پایین پریدی تا اینکه بالاخره گفتند مودم مشکل داره و یه مودم نو بهمون دادند و البته 60 هزار تومان ناقابل دیگه هم ازمون پول گرفتند و ...
21 مهر 1391