تشکر از خاله فریبا
خیلی وقته که می خوام این پست رو بذارم اما فرصت نمی کنم اون روزی که باباجون به رحمت خدا رفت ، من اومدم خونه تا یه سری لباس بردارم اما تو بهانه جویی کردی و خوابیدی نمی دونستم چیکار کنم و چطوری برم خونه باباجون توی همین فکرا بودم که خاله فریبا(مامان سارا)که خیلی گُله بعدازاینکه طی تماس تلفنی فهمید باباجون به رحمت خدا رفته درحالیکه تو، توی خواب ناز بودی اومد خونمون و به من گفت من می مونم تا آبتین بیدار بشه بعدمی برمش خونه خودمون پیش سارا . بنده خدا خاله فریبا همونجا پیشت موند و من با خیال راهت راهی خونه باباجون اینا شدم بنده خدا خاله فریبا تا آخر شب ...
نویسنده :
مامان
15:20