محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

تشکر از خاله فریبا

1392/2/20 15:20
نویسنده : مامان
978 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته که می خوام این پست رو بذارم اما فرصت نمی کنم

 

اون روزی که باباجون به رحمت خدا رفت ، من اومدم خونه تا یه سری

لباس بردارم  اما تو بهانه جویی کردی و خوابیدی

نمی دونستم چیکار کنم و چطوری برم خونه باباجون  توی همین

فکرا بودم که خاله فریبا(مامان سارا)که خیلی گُله بعدازاینکه طی 

تماس تلفنی فهمید باباجون به رحمت خدا رفته درحالیکه تو، توی

خواب ناز بودی اومد خونمون و به من گفت من می مونم تا آبتین

بیدار بشه بعدمی برمش خونه خودمون پیش سارا .

بنده خدا خاله فریبا همونجا پیشت موند و من با خیال راهت

راهی خونه باباجون اینا شدم بنده خدا خاله فریبا تا آخر شب

تو رو پیش خودش نگه داشته بود تا من بتونم

به مراسم برسم و هیچ آسیب روحی به تو نرسه .

فردای اون روز هم خاله فریبا صبح زود زنگ زد تا من تورو توی

خواب ببرم خونشون چون اگر بیدار می شدی قطعا منو رها

نمی کردی بازهم بنده خدا تا آخر شب پیش خودشون نگهت

داشته بود و برات یه صندل ناز هم زحمت کشیده بود خریده بود

باهاشون پارک رفته بودی و خلاصه وقتی اومدی اصلا متوجه نشدی

باباجون کجاست و چه اتفاقی افتاده

 

نمی دونم خونشون رو کثیف کرده بودی یانه ؟ نمی دونم!

چون خاله فریبا لباسهاتو شسته بود و لباس تنت کرده بود

 

به هر حال اینقدر این خاله فریبا بزرگواره که هر چی ازش پرسیدم  به روی

خودش هم نیاوردکه تو چیکار کردی

فریبا جان خیلی بزرگواری اینقدر بزرگوار که نمی دونم چه جوری

ازت تشکر کنم

 

دوست خوبم فریبا

 

 

نمي گذارندم دست هاي شاخه شكن


به قدر سهم تو سيبي كنار بگذارم


تو باز عقربه ات مانده روي دلتنگي


كه من براي تو شادي شمار بگذارم


قلم تراش كه دارم دلم نمي آيد


كه بر غرور كسي يادگار بگذارم


برغم اين همه سنگ و برغم اين همه دست


بيا براي تو سيبي كنار بگذارم ...

 

 

 فریبا جان خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه

انشاءا.. سایه شما و بابای سارا همیشه بالا سر دختر گلتون

باشه

فریبا جان زبونم قاصره که چی بگم و چی بنویسم

فقط می تونم بگم خدا عوض این کاررو بهت بده که خیلی

بهم لطف کردی

واقعا ممنونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان مهنا
21 اردیبهشت 92 12:50
واقعا چ دوست خوبی قدرشو بدون تو این روزا از این دوستا کم پیدا میشه
سپید مامان علی
22 اردیبهشت 92 10:44
واقعا باید از داشتن چنین دوستانی خدا رو شکر کرد... قدر لحظه های خوب دوستیتون رو بدونید... دست فریبا جون درد نکنه که پسمل دوستش رو به نحو احسن نگه داشته امیدوارم همیشه و در هر کجا که هستید تندرست و سالم باشید باز هم خدا پدر عزیزت رو رحمت کنه
معصومه
31 اردیبهشت 92 0:48
عزیزم تسلیت میگم نمیخوام دلداریت بدم چون میدونم از دست دادن پدر برای دختر چقدر سخته خدا پسرت رو حفظ کنه
مامانی درسا
17 خرداد 92 4:15
عزیزم انشاالله که خدا همیشه نگه دار دوست خوبت باشه و دوستیتون تا ابد ادامه داشته باشه آبتینو ببوس