محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

باباجون به رحمت خدا رفت

1392/1/25 21:38
نویسنده : مامان
1,133 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه 21/1/92 باباجون ، بابای خوبم ،بابای با معرفتم ،بابام

که همیشه کمک مامان جون تورو برام نگه می داشت از بینمون رفت .

من و تو باهم تا پای آمبولانس همراهیش کردیم اون رفت درحالیکه

هنوز نفس می کشید ولی دیگه برنگشت.

بابای خدابیامرزم  یک سال بود که کلیه هاشو از دست داده بود

و دیالیز می شد .

آخ بابا نمی دونستم درد بی پدری چقدرسخته .

نمی دونستم یه روز میاد  تو که همیشه روی تختت روبروی در کوچه

نشسته بودی ومنتظر ورورد من بودی تا آبتین رو برات بیارم باهاش بازی

کنی می ری و تنهامون می ذاری.

آخ بابا نمی دونستم یه شب میاد که من و آبتین میایم خونت بخوابیم ولی

  تونیستی.(ماچهارشب درهفته پیش شما می خوابیدیم .)

نمی دونستم این حرفت که بهم می گفتی بابا نرو خونه یه روز میای

می بینی بابات نیست به واقعیت می پیونده .

نمی دونستم چقدر وجودت برام مایه آرامشه .ازروزی که رفتی قرار

ندارم .

بابای خوبم یاد اون روزهایی که با آبتین توی حیاط خونه ورزش

می کردی ;وقتی ازمدرسه می اومدم دنبالش تا ببرمش خونه بهم

با اصرا می گفتی نبرش بذار باهاش بازی کنم می گفتم بابا مامانم

خسته است بذار بریم شب میام می گفتی نرو بچه روهم نبر وقتی

زیاداصرار به رفتن می کردم می گفتی پس آبتین رو نبر این بچه مایه

آرامش منه.

بابا چطور تنهامون گذاشتی و رفتی ؟ 

چطور دلت اومد اینقدر زود بری ؟

چطور دلت اومد از ما دل بکنی ؟

بابا ، بابا چقدر صدات بزنم جوابم بده بابا دلم برای رنجهایی که

کشیدی کبابه

بابا تو آزارت به یه مورچه هم نرسیده بود نه حق کسی رو خورده

بودی نه به کسی آزاررسونده بودی

زندگیت خیلی ساده بود هر چی بگم ساده بازم کم گفتم اینقدر

ساده که وقت جمع آوری وسایلت، روی هم اندازه یه ساک دستی

کوچیک لباس داشتی.

هر چی گشتیم یه یادگاری ازت برداریم هیچی ندیدیم فقط یه عالمه

کاغذ سفید توی جیبت بود که باخودت هر دفعه چند تاشو می بردی

بخش دیالیز تا جواب آزمایشات رو برات روش بنویسن .خودت یکسال

بود که دیگه دستات یاریت نمی کرد بنویسی آخه آب بدنت جمع می شد

زیر پوستت و دستهای زحمت کشت رو پر از ورم کرده بود دیگه

یکسال بود خودکار نمی تونستی دست بگیری .

اینقدر راضی بودی که همیشه می گفتی می خوام برای چی ؟

برای کی ؟ خدا روشکر که زندگیم می گذره

بهمون قول داده خونه ی خودتو بعدازعید برامون تعمیر کنی و

رنگ بزنی چطور دلت اومدزیر قولت بزنی بری و برای خودت خونه ی 

نو یی از خاک بگیری و و ما رو تنها بذاری .

 بابای خوبم هیچ وقت فکر رفتنت رو نمی کردم اینقدر با وجود اینکه

کلیه نداشتی به زندگی امیدوار بودی که فکر می کردیم حالا حالا ها

داریمت و از پیشمون نمی ری .

به حدی امیدواربودی که می گفتی من خوب بشم پشت ماشینم

بشینم من خوب بشم دوباره راه برم . من خوب بشم مکه برم .

 

بمیرم برات که چقدر توی این یکسال زجر کشیدی از بس رفتی

بیمارستان و اومدی و من ومامان و آبتین همراهیت کردیم .

بمیرم برای اون پاهات که دیگه یکسال بود یاریت نمی کردن راه بری

بمیرم برای اون قلب بیمارت که دکتر گفت بزرگ شده  و دیگه خوب

کار نمی کنه ( قلبت بزرگ بود ، بزرگ اندازه یه دنیا )

بمیرم برات که ریه هات  یکسال بود جمع شده بودن و یاریت

نمی کردن درست نفس بکشی و گاهی مواقع  شب ها صدا

می زدی بابا نفسم تنگه کمکم کن بشینم تاراحت ترنفس بکشم .

بمیرم برای اون چشمات که چهارسال بود که دیدشون کم شده

بود و 4 سال تمام هزینه کردی تا یه کم دیدت بهتر شد اما همیشه

می گفتی پیش چشممم تاره .

بمیرم بابا بمیرم .

بمیرم برای اون مهمون نوازیت

بمیرم برای قصه گفتنهات

بمیرم برای شوخی هات

بمیرم برای غر زدنهات از رفتن به دیالیز

بمیرم برای تشنه شدن هات

بمیرم برای اون نگاه ت

بمیرم برای انتظارت که همیشه منتظر بودی یکی از در بیاد باهات

حرف بزنه

بمیرم برای دستای ناتوانت

بمیرم برای پاهای متورمت 

بمیرم برای .....

 

 نی نی وبلاگی های عزیز برای شادی روحش لطفا فاتحه بفرستید .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

darya
29 فروردین 92 12:23
عزیزم ان شالله خدا بهت صبر بده و پدرتو هم خودش بیامرزه و بهترین ها رو تو اون دنیا نصیبش کنه
مامان عاطفه
29 فروردین 92 15:23
اللهم صل علی محمد و ال محمد سلام عزیزم. خیلی خیلی ناراحتم،خدا پدرتونو رحمت کنه،و به شما و خانواده صبر عنایت کنه. ..........
مامانی درسا
4 اردیبهشت 92 3:17
عزیزم تولدت هزاران بار مبارک انشاالله زیر سایه ی پدر و مادر 120 ساله شی و.. بمیرم برات عزیزم اولش تا عکس پسرمو توی متولدین امروز دیدم با کلی شوق اومدم اولین نفری باشم که بهت تبریک میگه ..... وبعد با خوندن این پست اشکام جاری شد. عزیزم تسلیت بهت میگم ....... پسر گلتو ببوس و مواظب خودت باش
سپید مامان علی
4 اردیبهشت 92 7:53
خدا پدر عزیز و بزرگوارتون رو رحمت کنه... خیلی ناراحت شدم و اشک ریختم... امیدوارم سایه شما و همسرتون بالای سر پسر عزیزتون باشه... اللهم صلی علی محمد و آل محمد
مامانی
4 اردیبهشت 92 14:52
روح پدرت شاد خدا بیامرزدش
مامان ضحی
4 اردیبهشت 92 22:50
سلام خانومی اومددم توی متولدین امروز گفتم بیام براگل پسر پیام تبریک بذارم دیدم عزادار پدر عزیزتی خدایش بیامرزد روحش شاد خدا بهتون صبر بده
مامان سونیا
14 اردیبهشت 92 7:57
سلام خانمی تسلیت میگم غم آخرتون باشه خدا رحمتشون کنه و روحشون شاد باشه هرچی خاک ایشون هست عمر شما و ابتین جون باشه بلاخره این سرنوشت همه ادمهاست درکت میکنم چون من داغ پدر رو 14 سال پیش دیدم و داغ مادرم رو دوسال پیش تنها کاری که از دستت برمیاد دادن خیرات و خوندن قران و نماز وطلب آمرزش از خدای بزرگه خدا بیامرزتشون نکته مهم اینکه تا میتونی مادرت رو تنها نگذار وگر نه میشکنه زیر بار این غم خورد میشه و داغون مراقبش باشه و همیشه کنارش نگذار که تنها بمونه و غصه بخوره
هما
15 اردیبهشت 92 19:30
عزیزم خدا بیامرزدشون.خانمی می دونی که از درد و زجر این دنیا راحت شد. من پدرمو خیلی اتفاقی از دست دادم.بهم گفتن فشارش رفته بالا بیمارستانه رفتم بیمارستان دیدم مرگ مغزی شده حتی برای بار آخر چشمای بازشو ندیدم...... 2 روز بعد فوت شد در اوج نا باوری.3 روز قبلش صحیح و سالم بود.کی فکرشو می کرد بخواد بره.جوون هم بود.........فکرشو بکن بر من چه گذشت؟یه ساله رفته.دکترا گفتن اگه بمونه فقط پلک می تونه بزنه.مغزش کاملا از کار افتاده.من راضی به زجرش نبودم...........راحت شد.......ماییم که باید این دنیای هزار رنگ رو تحمل کنیم. ایشالله خدا بهت صبر بده.براش نماز و قرآن بخون خودتم آروم می شی.
مامان امیرعلی جیگر
16 اردیبهشت 92 10:47
خدا بیامرزه باباتو.خیلی ناراحت شدم عزیزم. درکت میکنم خیلی بی پدری سخته.اصن بابا نباشه صفای خونه هم میره.مهم اینه که هنو مامانتو داری .قدر اونو بدون.
سپید ماما علی
29 اردیبهشت 92 22:17
از خانه پدر رفته تنها به سفر رفته اين‌جا همه دلتنگيم صبر همه سر رفته برگرد پدر برگرد اي‌ رفته سفر برگرد برخيز و براي ما سوغات بخر برگرد وقتي كه پدر دور است هم خانه ما كور است هم جان همه اين‌جا پژمرده و بي‌نور است الان يكي در زد يك دفعه دلم پر زد گفتم پدرم آمد ماه از دل شب سر زد امّا تو نبودي آه شب ماند و نيامد ماه آن روز خوشم، آن روز كه تو برسي از راه
مامان نفس طلایی
31 خرداد 92 0:21
سلام عزیزم تسلیت می گم الان این پستت و خوندم خیلی ناراحت شدم روحشون شاد باشه و با امام حسین ع محشور باشن