اولین جداییها /جدایی بزرگ
عزیزم چهارشنبه شب برای اولین بار خواستی پیش بابا بخوابی و دست از سر من برداشتی این باید توی تاریخ ثبت بشه نه توی وبلاگت آخه همه می دونن تو چقدر وابسته ایی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! روز پنج شنبه هم که رفتیم شیراز برای خرید مانتو اول مهر من اونجا عالی بود چون تو حاضر بودی با بابا توی ماشین بمونی و من برم خرید اینم ثبت شد به نامت که همه بدونن پسر بچه ننه ی ما داره مرد میشه جای بسی تعجبه بخدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! توی شیراز فقط کلافه شدیم و میون اون همه مانتو هیچ کدوم پسند من نشد که نشد آخه امسال دست از سر مانتو های فرم هم بر نداشتند و اومدن به همه ی اوناهم یه تیکه پارچه از یه جنس دیگه چسب...
نویسنده :
مامان
17:36