محمدآبتین محمدآبتین 14 سالگیت مبارک

تنها بهانه برای زندگی

صبحانه و ناهار امروز

1393/6/6 17:43
نویسنده : مامان
886 بازدید
اشتراک گذاری

 مدتهاست که بد غذا شدی و درست غذا نمی خوری تازه دائم مثل پیرمردها از مدل غذا درست کردن من ایراد می گیری مثلا میگی :

اصلا خوشمزه نیست ................

نمک نداره ...............

گوشتش بو میده .................

یه جوری شده ............

این دیگه چی چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من مرغ دوست ندارم ............

من فقط ته دیگشو می خوام ..........

و.............................................

امروز دیگه از دست بد غذایی تو عاصی شدم و تصمیم گرفتم یه جور خاص برات غذا بزارم تو بشقاب که نظر سرکار جلب بشه و با اشتها بخوری

 در مورد صبحونه باید متذکر بشم که نون و پنیر رو اصلا قبول نداری تخم مرغ هم باید حتما آب پز باشه و فقط سفیده شو میل کنی زرده ها رو دور می ریزی

شیر هم شاید دو هفته ای یکبار هوس کنی

برای همین این شد صبحونه  امروز ما

    

که صد البته با اشتها خوردیش اما بازهم بدون زرده ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واما ناهار رو به قول تو شکل آدم برفی درست کردم البته بهانه آوردی که چرا گوش داره ؟؟

آدم برفی که گوش نداره گوشهاشو بردار و منم گوش به فرمان شما اونا رو برداشتم .

واین شد ناهار البته قبل از برداشتن گوشهاش

   

راستی امروز بعدازناهار برای چند لحظه ازبس مشغول تلویزیون بودی تصمیم گرفتم بدون اینکه بهت بگم ماشین رو پارک کنم توی کوچه اونوریمون چون سایه خیلی خوبی داشت

وقتی ازاین کوچه اومدم توی کوچه اونور پشت در ایستادم هنوز دستم کامل سمت در نرفته بود که صدای شاگرد نونوایی کنار خونه رو شنیدم داشت می گفت ایناهاش مامانت

وااااااااااااااااااااااااااااااای از دست تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همین دو دقیقه  گریه کرده بودی و داد و بیداد راه انداخته بودی و هراسون بدون پیراهن با یه شلوارک که وارونه پوشیده بودی پریده بودی توی کوچه امان از دست تو دق کرده بودی

از بنده خدا نونوا تشکر کردم و دیدم در حیاط اینوری رو باز گذاشتی و پریدی توی کوچه

آرومت کردم و گفتم مامان من دو دقیقه نیست بیرون رفتم چرا این کارو کردی

هق هق می زدی برای اینکه قضیه فراموشت بشه گفتم مامان بدون پیراهن رفتی در نونوایی ؟؟؟؟؟؟؟

نگاهی به خودت کردی و گفتی آره بعد زدی زیر خنده دوتایی خندیدیم

گفتم مامان می رفتی خونه مطهره اینا(همسایه روبرو) گفتی رفتم در زدم باز نکردن

گفتم حتما یواش در زدی باید محکم در می زدی که می شنیدن و مدل در زدن محکم رو بهت یاد دادم بازم خندیدی و قضیه فراموشت شد .

ببخش مامان من مقصرم من همیشه برای پارک ماشین با خودم می بردمت این دفعه گفتم فاصله این در حیاط تا در اونوریمون چیزی نمی شه توی هوای گرم با خودم نبرمت بیرون برای این چند دقیقه ولی مگه تو به نبود چند دقیقه ای من عادت می کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

میشا و کوشا
6 شهریور 93 17:46
چه مامان با سلیقه ای. منم از این تخم مرغا می خوام