محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

تا حالا به این سوال فکرنکرده بودم

دو شب پیش ازم پرسیدی مامان چرا بعضی وقتا سرفه می کنیم ؟؟؟؟؟ گفتم خب ممکنه سرما خورده باشیم . گفتی اگه سرما نخورده باشیم چی ؟؟؟؟ گفتم خب ممکنه غذا یا یه چیزی پریده باشه توی گلومون . دوباره پرسیدی چرا بعضی وقتا چشمامونو می مالیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم خب برای اینکه خوابمون می یاد یا چشممون یه چیزی افتاده توش باز گفتی مامان چرا بعضی وقتا بدنمون می خاره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر چی فکر کردم نتونستم بگم چرا بدنمون می خاره . امان از دست تو و سوالات که من آخرش توش می مونم ....... راستی امروز با مامان جون پس از ماهها که با مهد کودک قهری رفته بودی مهد البته واااااااااااااااااااای بگم چه جوری رفتی ؟؟؟؟؟؟؟ ب...
18 بهمن 1393

عکس

                                  آبتین در کنار آبشار استهبان                                   آبتین ونازنین در باغ لای رز                                       آبتین در بیدبخون  &n...
10 بهمن 1393

خداحافظ زندگی

روز شنبه 93/9/29 وقتی ساعت دوو نیم  یعدازظهر از مدرسه اومدم دوباره داشتی داد می زدی دلم دلم مامان جون بنده خدا داشت غذا دهنت می کرد و تو داد می زدی خیلی خسته بودم و کلی هم اعصابم خورد بود چون توی مدرسه حسابی سرم شلوغ بود وقتی اومدم صدای داد و بیداد تورو شنیدم دیگه بیشتر خورد شدم مامان جون بنده خدا باز زحمت کشیده بود و سفره رو انداخته بود و ناهار هم درست کرده بود خیلی ناراحت شدم که اینقدر مامانم برامون زحمت می کشه در عوضش دریغ از یک بار محبت از ناحیه خونواده بابا تازه همیشه دوقورت و نیمشونم باقیه بگذریم نشستم تا ناهار بخورم اما اینقدر داد زدی که انگار زهر می خوردم با هر قاشق تو هم یه داد می زدی و ناراحتم می کردی ...
30 آذر 1393

نکنه می خوام بمیرم!!

روز چهارشنبه 93/9/26 من تا ساعت یک مدرسه داشتم وقتی اومدم خونه دیدم مامان جون بنده خدا داره نبات داغ درست می کنه ضمن اینکه سفره رو هم انداخته بود و برای ما غذا هم درست کرده بود خدا خیرت بده مامان خوبم خدا تو رو برای ما نگه داره مامان عزیزم که هیچکس مثل تو نمیشه پرسیدم چی شده ؟؟؟ تو شروع کردی به داد و بیداد کردن که آی دلم آی دلم ناراحت شدم ولی فکر کردم یه کم به قول قدیمی ها سردیت شده و با نبات داغ درست می شی بعد از غذا چند باری دوباره داد و بیداد کردی که دلم دلم گرفتمت توی بغلم و آرومت کردم طبق معمول بابا پیش ما نبود و رفته بود ماموریت تهران موفق شدم خوابت کنم و ساعت 4:30 چون دانشگاه داشتم و جلسه آخر هم بود و دانشجو...
29 آذر 1393

مامان بیا منو ببر مرد عنکبوتیم خراب شده

93/9/5 روز چهارشنبه امروز صبح حدودای ساعت 8:30 تلفن مدرسه زنگ خورد و همکارم گفت با شما کاردارن خیلی ترسیدم آخه کمتر کسی به تلفن مدرسه برای من زنگ می زنه !!!!!!!! وقتی گوشی رو گرفتم مامان جون بود در همین حین صدای داد و بیداد توهم می اومد با دلنگرانی پرسیدم مامان چی شده ؟؟؟؟ مامان جون گفت اون نقاشی هایی که براش از اینترنت گرفتی یکیشو خراب رنگ کرده و الان حدود یک ساعته که داره گریه می کنه و میگه به مامانم زنگ بزن مامن جون بیچاره دیگه زار اومده بود و نتونسته بود راضیت کنه  که به من زنگ زده بود و الا هیچ وقت مامان جون به من زنگ نمی زد. گوشی رو از مامان جون گرفتی و با گریه گفتی مامان مرد عنکبوتیم خراب شده چشمش رو ...
5 آذر 1393

عکسهای آبتین

                                      آبتین در میدان زابل نوروز 93             آبتین در قسمتی ازدریاچه هامون که خشک شده نوروز 93        بازهم هامون و دیواره ای که نسبت به کف دریاچه بالاتر بود و آبتین         موقع بالا اومدن ازاون گریه می کرد که چرا من نمی تونم بیام بالا       &n...
1 آذر 1393

چرب زبونی های آبتین

  93/08/24 مامان ببخش که خیلی زحمت می کشی  این بابا اصلا کاراشو خودش انجام نمی ده و بوسم می کنی (داشتم لباسهایی که دائم کثیف می کنی رو می شستم ) ربطش دادی به بابای بیچاره خیلی زرنگی !!!!!!!!!!!!! امشب گفتی مامان من همیشه آرزو داشتم یه کوچولو تو عشق من بخوابی حالا بیا توعشقم بخواب تو مامان خوبی هستی هرچی مامان تو دنیا هست خدا خیرش بده چون همیشه برام مامان خوبی بودی من باهات شوخی می کنم بعضی وقتا که دعوات می کنم امان از این زبون چرم و نرم تو گل پسر !!!!!!!!!!!!!! حالا چند لحظه قبلش که سیب زمینی برات سرخ نمی کردم می گفتی تو مامان بدی هستی   25/8/93 امروز گفتی مامان بیا باهام بازی کن گفتم نمی...
26 آبان 1393

من گاو می خوام

جمعه شب هفته گذشته 93/8/2 یکدفعه به سرت زد بهانه بگیری گفتی چرا ما توی خونمون گاو نداریم باید گاو داشته باشیم بهت گفتم مامان خونمون کثیف میشه بو می گیره خب بگیره من می خوام مامان نمی تونیم بهش غذا بدیم من می دم بهش غذا می دم همین چند جمله موجب شد تا حدود نیم ساعت گریه کنی و بهانه بگیری که من چرا گاو ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!! امان از دست تو و خواسته هات !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اما راجع به مهد بگم که این هفته از روز شنبه 93/8/3 تا امروز که 93/8/7 هست کامل رفتی اما چه جور ؟؟؟ هر روز صبح از خواب که بلند میشی اولش می پرسیدی مامان امروز مدرسه داری ؟ آره باید برم امروز نرو زنگ بزن بگو نمیام نمی...
7 آبان 1393

من دخترنیستم !!!!!!!!!!!

دیروز93/7/28 از من پرسیدی مامان چرا وقتی حامله بودی منو انتخاب کردی ؟؟؟؟؟؟ گفتم چون دوستت داشتم عزیزم سرتو انداختی پایین و هیچی نگفتی گفتم مامان چرا پرسیدی ؟؟؟؟؟ گفتی آخه من می خوام دختر باشم دوست داشتم منو دختر می خریدید.  
29 مهر 1393

وای خدا باورم نمیشه دارم شاخ در میارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سه شنبه هفته گذشته (93/6/25)برای تحویل و تحولات اداری مجبور شدم برم مدرسه و وسایل مربوط به معاون فنی رو از معاون سابق تحویل بگیرم آخه امسال قبول کردم معاون فنی بشم اما دائم می لرزیدم که با تو چیکار کنم لازم به ذکر هست که : توی یکماه آخر تابستون  وقتی پای تلفن با مدیرمون راجع به این موضوع  صحبت می کردیم دائم می گفتی مامان سرپرست نه !!! معاونم نه !!! القصه نمی دونم چی شد که قبول کردم اما تمام این مدت دائم می ترسیدم که با تو چیکار کنم و چه جوری امسال با اخلاق خاص تو (وابستگی بیش از حد به من) بسازم و مدرسه هم هر روز برم توی همین حال و احوال وقتی سه شنبه برای تحویل و تحول  قصد کردم برم مدرسه اولش با من حاضر شدی که...
31 شهريور 1393