معذرت از پسر گلم و تشکر از مامان خوبم
عزیزم تمام این چندروز که مهرماه شروع شده ومن میرم مدرسه دیگه تا ساعت 2 نمی تونم پیشت باشم برا همین حرکت جدیدی هم اگه انجام دادی فقط مامان جون و خاله خاطره و باباجون شاهد بودن من ازبس خسته میشم دیگه بعدازظهر هم توان ندارم و با هم می خوابیم در نتیجه نمی تونم به وبت سر بزنم و آپ کنم منو ببخش عزیزم آخه امسال پست سنگینی به من محول شده و باید تا ساعت 2 اونم از شنبه تا چهارشنبه توی مدرسه باشم کمتر تو رو می بینم وقتی میام خونه ی مامان جون خوابیدی شبها هم به خاطر اینکه صبح زود تو بدخواب نشی همونجا خونه ی مامان جون می مونیم تا تو راحت باشی اما برا من عزیزم دوری از تنها دلیل زندگیم خیلی سخته دیروز وقتی زنگ زدم حالتو بپرسم از خاله خاطره شنیدم شیطنت کردی و ... و ....
زمین خوردی
خیلی نگران شدم
مخصوصا که خاله بهم توضیح نداد و زود قطع کرد چند بار زنگ زدم تا تونستم با باباجون صحبت کنم باباجون بهم دلداری داد و صدای تو زد تو هم اومدی پای تلفن و کلی برام جمله نامفهوم گفتی وسط جمله هات هی می گفتی دَخ دَخ (هر وقت می خوری زمین میری سراغ جائی که سرت بهش خورده دستتو می زنی به محلی که باهاش برخورد کردی و این کلمه رو می گی دخ دخ )
وقتی اومدم خونه مامان جون بهم گفت دیگه هیچ وقت از محل کار تلفنی با تو صحبت نکنم چون تو بعد از صحبت با من خیلی گریه کرده بودی .بمیرم برات عزیزم تو باید سر کار رفتن و دوری از منو تحمل کنی.
پسرم اینو بدون برام خیلی سخته که تو رو بذارم و برم هرچند میدونم که مامان جون مثل چشماش ازتو مواظبت میکنه خدا بهش خیرهردو دنیا رو بده تمام این چند روز که مدرسه ها باز شده مامان جون علاوه بر زحمت نگهداری از تو، تعویض پوشک تو و شستشوت زحمت ناهار هر روز ماروهم کشیده و ما اصلا خونه نرفتیم مامان گلم همینجا دستای مهربونتو می بوسم انشاءا.. همیشه سالم و سلامت باشی من چیزی درخورو شان تو ندارم که جبران زحماتت رو کنه فقط می گم دوستت دارم مامان و خدا برا ما حفظت کنه مامان خوبم