محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 25 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

معذرت از پسر گلم و تشکر از مامان خوبم

1390/7/12 15:06
نویسنده : مامان
372 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم تمام این چندروز که مهرماه شروع شده ومن میرم مدرسه دیگه تا ساعت 2 نمی تونم پیشت باشم برا همین حرکت جدیدی هم اگه انجام دادی فقط مامان جون و خاله خاطره و باباجون شاهد بودن من ازبس خسته میشم دیگه بعدازظهر هم توان ندارم و با هم می خوابیم در نتیجه نمی تونم به وبت سر بزنم و آپ کنم منو ببخش عزیزم آخه امسال پست سنگینی به من محول شده و باید تا ساعت 2 اونم از شنبه تا چهارشنبه توی مدرسه باشم کمتر تو رو می بینم وقتی میام خونه ی مامان جون خوابیدی شبها هم به خاطر اینکه صبح زود تو بدخواب نشی همونجا خونه ی مامان جون می مونیم تا تو راحت باشی اما برا من عزیزم دوری از تنها دلیل زندگیم خیلی سخته دیروز وقتی زنگ زدم حالتو بپرسم از خاله خاطره شنیدم شیطنت کردی و ... و ....

                                       

 

 زمین خوردی 

 خیلی نگران شدم

مخصوصا که خاله بهم توضیح نداد و زود قطع کرد چند بار زنگ زدم تا تونستم با باباجون صحبت کنم باباجون بهم دلداری داد و صدای تو زد تو هم اومدی پای تلفن  و کلی برام جمله نامفهوم گفتی وسط جمله هات هی می گفتی دَخ دَخ (هر وقت می خوری زمین میری سراغ جائی که سرت بهش خورده دستتو می زنی به محلی که باهاش برخورد کردی و این کلمه رو می گی دخ دخ )

                        

 

  وقتی اومدم خونه مامان جون بهم گفت دیگه هیچ وقت از محل کار تلفنی  با تو صحبت نکنم چون تو بعد از صحبت با من خیلی گریه کرده بودی .بمیرم برات عزیزم تو باید سر کار رفتن و دوری از منو تحمل کنی.       

  پسرم اینو بدون برام خیلی سخته که تو رو بذارم و برم هرچند میدونم که مامان جون مثل چشماش ازتو مواظبت میکنه خدا بهش خیرهردو دنیا رو بده تمام این چند روز که مدرسه ها باز شده مامان جون علاوه بر زحمت نگهداری از تو، تعویض پوشک تو و شستشوت زحمت ناهار هر روز ماروهم کشیده و ما اصلا خونه نرفتیم مامان گلم همینجا دستای مهربونتو می بوسم انشاءا.. همیشه سالم و سلامت باشی من چیزی درخورو شان تو ندارم که جبران زحماتت رو کنه فقط می گم دوستت دارم مامان و خدا برا ما حفظت کنه مامان خوبم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پارسا
12 مهر 90 9:31
سلام عزیزم امیدوارم خداسایه ی مامان مهربون و دلسوزت رو همیشه بالای سرت نگه داره و ارمیا جان هم در پناه خودش همیشه سالم و شاداب بمونه
مامان نیایش
12 مهر 90 15:41
خسته نباشی خانومی موفق باشی آپ هستم دوست داشتی بیا
مامان آرتین
12 مهر 90 23:19
عزیزم خسته نباشی. خدا مامانت رو برات حفظ کنه. ولی باز خوبه که مامانت پیشته و می تونی پسر خوشگله رو بذاری پیشش. منکه از الان غصه تموم شدن مرخصیم رو می خورم. منکه مامانم ازم خیلی دوره و مجبورم آرتین رو بذارمش مهد اونم حداقل تا ساعت 4.
مامان سارا
14 مهر 90 11:02
آخي واقعا دلم خيلي سوخت وگريم گرفته آخه خيلي سوزناك تعريف كردي خدا مامانتو برا حفظ كنه
مامان نفس طلایی
17 مهر 90 22:12
خدا همه ی مامانا رو حفظ کنه