محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

کیف و دفتر/بهانه انواع لباسها/زمین بدی خوردی/کارای سخت سخت

1392/6/20 18:27
نویسنده : مامان
854 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزه که سارینا دختر خاله نرگس و خاله خاطره مشغول

خرید کیف و وسایل مدرسه هستن

هر چی می خرن و میارن خونه تو هم بهانه شو می گیری

من کیف می خوام

منم کفش می خوام

منم دفتر می خوام

بالاخره امروز بابایی بهمون زنگ زد و گفت براش کیف خریدم

و اومد و مارو بین را توی خیابون پیدا کرد و کیفو دفتری که

برات خریده بود رو بهت داد

توهم گفتی من کیف قرمز می خواستم .بابایی بیچاره !!!!

مجبور شد دوباره با مابیاد مغازه و برامون کیفو عوض کنه

اینقدر خوشحال بودی که دفتر نقاشیتو بارها بوسه زدی

 

  

و اما بگم از بهانه هات 

هرروز کلی جیگر منو میاری بیرون کباب می کنی و دوباره با

مامان ببخشید حالا چی بگم که ببخشی و چند تا بوسه از من 

اون جیگر پارهپاره رو میذاری سر جاش

بهانه هات اینه

من لباس پلیس می خوام حالا هر لباسی تنت کنیم قبولش

نداری و باید ده مدل عوض کنیم تا سرکار راضی بشی

من لباس آتش نشانیمو می خوام و بازهم انواع لباسه

رو میپوشی اما رضایت نمی دی

من لباس بابا برقی می خوام

من لباس کارگری می خوام (از اونجایی که خونمون کارگرا

مشغول تعمیر خونه هستن تو هم عشق کارگری زده سرت )

 

     

واما بگم از زمین خوردن امروزت

امروز بعدازظهر داشتی با سنای خاله نرگس توی حیاط

خونه ی مامان جون بازی می کردی که یه دفعه جیغ زدی

همه سراسیمه پریدیم توی حیاط و دیدیم دوتاییتون افتادین

روی زمین  متاسفانه سرت ضربه بدی خورده بود امیدوارم

چیزیت نشده باشه عزیزم

           

 واما...

وقتی بهت پول دادم تا بری مغازه و برای خودت و سنا و سارینا

که توی ماشین بودن بستنی بخری باافتخار پول رو گرفتی و رفتی

و با یه بستنی برگشتی با تعجب بهت گفتم مامان چرا یکی خریدی

من که بهت گفته بودم سه تا بخر

در کمال خونسردی اعلام کردی خانم نبیئی(خانم مغازه دار) که

سنا و سارینا رو نمی شناسه فقط منو می شناسه بهم بستنی میده

 

 

دیروز می گفتی می خوام کارای سخت سخت انجام بدم این روزا

همش بهانه انجام کار سخت می گیری  بهت می گم بشین کتابهاتو

جمع و جور کن یه کم جمع می کنی و داد می زنی

می گی این که سخت نیست

می گم کارسخت اینه که اسباب بازیهاتو جمع کنی بازهم داد می زنی

این که سخت نیست

 هر کاری می دم دستت زار زار گریه می کنی و می گی

سخت نیست

کارای سخت سخت بده تا برات انجام بدم

گفتم مامان مثلا کار سخت

از نظر شما چیه ؟؟؟

گفتی سبزی بده کارد بزنم یا ظرف بده بشورم .

امان از دست تو وروجک !!!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان فافا
14 شهریور 92 2:07
ان شاالله که چیزیش نشده
عجب بهانه هایی میگیره.من فک میکردم هیچ بچه ایی به پای فاطمه نمیرسه از لحاظ جیگر کباب کردن


اگه فاطمه جونم اینطوریه پس جای نگرانی نیست چون جیگر همه مون کبابه با این اوصاف !!!!!
شهرزاد مامان حسین
17 شهریور 92 17:30
الهی. بلا به دور باشه بانو.
می تونید برای بهانه گیری با یه مشاور صحبت کنید. شاید کمک کنه.


ممنون حتما اینکارو می کنم