محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

داداش/بذار ناخنهام بلند باشه /هیچی نگفتن

1392/6/23 18:24
نویسنده : مامان
688 بازدید
اشتراک گذاری

 اینا جملاتی هست که الان داری می گی تا من تایپ کنم

مامان من داداش می خوام

می گم شرمنده خودت برای من کافی هستی

می گی چرا؟؟؟

منم می گم چون پسر بدی هستی منو اذیت می کنی هی بهانه

می گیری می خوای اونم مثل خودت باشه ؟؟؟

می گی خب داداشم مثل خودش باشه مثل من نباشه !!!!!!!!!!!

در عجبم که خودتم می دونی چقدر منو اذیت می کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

                        

راستی یه مدت هست که اجازه نمی دی ناخنهاتو کوتاه کنم

می گی می خوام بلند بشه باهاشون سنا رو چنگ بزنم

آخه توی این مدتی که خاله نرگس و دختراش سنا و سارینا پیش ما بودن

تو درست و حسابی توسط سنای خاله نرگس که از خودت 3 ماه و نیم

کوچیکتره چنگ مالی شدی طوری که هنوز بعد از یه هفته جاش روی

بدنت و صورتت مونده

                     

دیروز22/6/92 ظهر خوابیده بودی وقتی از خواب بیدار شدی

مثل اینکه خواب دیده باشی ازم پرسیدی مامان گربه ه کجا پرید؟؟؟

 گفتم کدوم ؟؟؟ گفتی  همونی که پلنگ بود اینجاهاش (با دست

اشاره به اطراف بدنت کردی )خارخاری بود  گفتم خب کجا رفت ؟؟؟

گفتی از تو بغل شما پرید داشتیم رارندگی( رانندگی ) می کردیم 

بریم بگیریمش .

 

راستی دیروز باهم رفتیم آموزشگاه کامپیوتر چون من به عنوان آزمونگر

فنی حرفه ای انتخاب شدم و بایداز کارآموزای فنی و حرفه ای امتحان 

می گرفتم چون هیچ کدوم از اعضای خونواده من اینجا نیستن و رفتن

مسافرت متاسفانه نمی دونستم پیش کی بذارمت بالاخره تصمیم گرفتم

با خودم ببرمت اونجا واقعا بهت خوش گذشت خانم مسئول آموزشگاه کلی

باهات بازی کرد کنار من بودی برای خودت می رفتی و می اومدی از

آبسردکن آب می ریختی توی لیوانت و به منم تعارف می کردی خلاصه

ازبس آب خوردی من بیچاره رو چهار بار از 20 تا پله بالا و پایین بردی

تا برسونمت دستشویی

     

 

کامپیوترهارو حسابی داغون کردی

 درایور سی دی اونا رو باز کردی و بستی ولی اونا بیچاره ها هیچی نگفتن

  با محیط پینت برای خودت نقاشی کردی

روی صندلی ها بالا و پایین پریدی و یه صندلی رو هم طوری واژگون کردی

که قلب همه ریخت مخصوصا من که فکر کردم خودتم با صندلی افتادی


                 

اینقدر از پله ها بالا و پایین رفتی که یه دفعه از هول دوتا پله رو یکی کردی

و چهار دست و پا رفتی توی دیوار اما نمی دونم چی شد برای اولین بار

خودتو کنترل کردی و هیچ آسیبی ندیدی همه ی کیک و آب میوه ای که

برات آورده بودم و برای تعارف توی آموزشگاه آورده بودن برامونو نصف

خوردی نصف پخش کردی کف کلاس محل آزمون بازهم بنده خدا ها هیچی

نگفتن


هر چی شکلات کاکائویی توی یخچالشون داشتن آوردن تعارفت کردن تا

آروم بشی و بهانه نگیری هزار ماشا ا.. تمومشون کردی بازم به روی

خودشون نیاوردن  آخر کار هم وقت وارد کردن نمرات داشتی با خانم

مسئول آموزشگاه خیلی خودمونی می شدی و از کولش بالا می رفتی

بازم صداشون درنیومد

                                

البته تو هم حق داشتی از ساعت 9:30 تا 2:30 توی یه محیط بسته بودن

اونم میون کلی آدم بزرگ خیلی سخته

به محض اینکه نشستیم توی ماشین خوابیدی اونم چه خوابی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بردیا
25 شهریور 92 0:11

ماشالا چه سر زبونی


ممنون خاله جون