ماشین سواری
امروز وقتی مامانی ماشینو توی خونه پارک کرد از من قول گرفت برا چند ثانیه تکون نخورم تا در حیاط رو ببنده منم چشم مامانی رو دور دیدم و ظرف همون چند ثانیه خودمو به هزار مکافات کشوندم پشت فرمون و فرمونو گرفتم تو دوتا دستام مثل یه راننده پایه یک و شروع کردم به گفتن هام هام هام
اینم عکسمه خیلی ژستم عالی شده نه ؟؟؟؟؟؟؟؟
و اما بعدش تصمیم گرفتم سوریچ (سوئیچ)ماشینو بزنم تو جاسوریچی که ماشین روشن بشه اما هر کار کردم نتونستم
و بالاخره دست از پادرازتر بی خیالش شدم
و اما براتون بگم که چندروزه یاد گرفتم تا تلویزیون روشن شد فوری بگم بچا بچا بچا(بچه ها)
تازه تا در آشپش خونه (آشپزخونه ) رو مامانی می بنده فوری می گم دربا دربا (در باز)
عشری(عصری) با بابایی رفتیم بیرون نمی دونم بابایی منو کجا برد اما یه دفعه صدای اتون (اذون) به دوشم (گوشم) خورد و منم شروع کردم به گفتن اتا اتا اتا (الله الله الله) بابایی هم منو برد مشدد( مسجد) و اونجا اتا (الله) کرد منم همراش هی رفتم شته (سجده) و اومدم بالا