محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 16 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

رفتن به اردو

1391/2/20 18:40
نویسنده : مامان
503 بازدید
اشتراک گذاری

روز یکشنبه همین هفته مامانی از طرف مدرسه می خواست بره اردو اولش نگرانت بودم چون نمی دونستم اصلا برم یا نه بعد چند تا از همکارام با اصرار ازم خواستن که تورو هم با خودم ببرم برا همین همه با سرویس رفتن اما من اومدم دنبالت خونه عمه آوردمت خونه ی خودمون و حاضرت کردم که بریم بهت گفتم مامانی میای بریم اردو مرتب راه می رفتی و می گفتی بییم پیش ادوو (بریم پیش اردو) همین که اومدیم بریم بابا یی از در اومد تو و وقتی که ما رو همراهی کرد تا بریم تو تا رسیدن به محل اردوگاه بچه ها یه ریز اشک ریختی و گفتی بابا وفت بابا وفت اما همین که به جمع پیوستیم ن سفره ناهارشون رو انداخته بودن ماهم شروع کردیم به خوردن ناهار که یه دفعه چشمت خورد به شیشه دوغ و گفتی دوغ دوغ ماخام (من برا خودم دوغ سفارش نداده بودم و دلستر گرفته بودم ) همکارم با کمال میل دوغش رو برا من و جنابعالی ریخت و دلستر مارو گرفت بعد از ناهار هم یه استخر اون نزدیکی ها بود که شنیدیم چند هفته قبل یه پسر کوچولوی 3 ساله افتاده توی اون و ازاین دنیا رفته خیلی ناراحت شدم اما چون تو یه چیزایی راجع به پسری که افتاده بود توی اون آبها شنیده بودی مرتب می گفتی پشیه کو؟؟(پسره کو؟)

 

                                

                    

خلاصه بردمت لب جوی آبی که از اون ور رد می شد تا آب دیدی از خوشحالی با کمک من نشستی توی آبها و اینقدر خودت رو خیس کردی که مجبور شدیم شلوارت رو عوض کنیم

 

                  

 

 

دوباره برگشتیم  اما درخواست به قول خودت  آب باژی داشتی  و اینقدر صندلت رو به آب دادی و مامانی و دانش آموزا و یکی از همکارای مامانی شده بودن از آب بگیر صندل جنابعالی  و همه از نفس افتادن هر چی صندل رو از آب می گرفتیم دوباره به آبش میدادی این دفعه پیراهن و شورتت به حدی خیس شد که ازت آب می چکید من بیچاره که فکر اینجاشو نکرده بودم رفتم سراغ ماشین ببینم چی لباس توی ماشین داریم که خداروشکر یه سوئیشرت و یه شلوار خونه دستمو گرفت توی ماشین عوضت کردم و سریع از همکارام که اصرار داشتن تا شب بمونیم خداحافظی کردم و برگشتیم بین راه اینقدر خسته بودی که مثل برق خوابت برد

                   خواب به این راحتی جای بسی تعجب بود........

 

            

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آرمان
21 اردیبهشت 91 12:40
مادر است چشم و چـــــراغ زندگی مادر است سرچشــــــمه آزادگی مادر است تصویر عشق و عاشقان مادر است نقـــــــــش بلند جاودان روز مادر بر شما مبارک
مامانی درسا
23 اردیبهشت 91 1:45
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .