سرماخوردگی آبتین جان پس از یک زمستان طولانی
عزیز دل مامان تا حالا یه زمستون دیگه رو پشت سر گذاشت بدون اینکه سرما بخوره ممنون از مامان خوبم بخاطر مراقبتهاش که در غیاب من مثل خودم از گل پسرم مواظبت میکرد اما امان از بعد از عید که با بیماری باباجون دربه در شدیم و نمیدونستیم آبتین جان رو کجا بذاریم بالاخره تصمیم براین شد که ببریمش خونه عمه محبوبه. اما متاسفانه از همین اول کار با دوروز رفتن خونه عمه گل پسری ما سرماخورد اونم چه سرمایی با تب و سرفه شدید دیروز هم رفتیم دکتر کلی کولی بازی در آوردی تا خانم دکتر تونست گلوت رو ببینه . بعدش هی می گفتی خانوم دُتردهن آ گییه اوممممممممممم (یعنی خانم دکتر دهنم رو دید و من گریه کردم ) برا کل خونواده من این توضیح رو دادی و همه رو به خنده انداختی اما امشب متاسفانه دوباره تب اومد سراغت لازم به ذکره که اصلا حاضرنیستی شربت بخوری با هزار مکافات و بعداز کلی کشتی گرفتن بهت شربت میدم خدا کنه زود خوب بشی عزیزم
راستی دیروز بعداز دکتر رفتیم اداره آموزش و پرورش تا مامان برا بیمه طلایی اقدام کنه اما امان از دست تو که اولش دنبال ماشینهای بزرگ بودی و حاضر نبودی پا توی محوطه اداره بذاری بعدشم حوض ماهی توی محوطه رو دیدی و منو نیم ساعت معطل کردی بخصوص که بچه هایی هم که با بابا یا مامانشون می اومدن دیگه حوض رو ول نمی کردن با هزار کلک موفق شدم ببرمت طبقه دوم و یه فرم بگیرم اما امان از گل پسرم که اجازه پر کردنشو بهم نداد و اینقدر جیغ و داد راه انداخت که فکر کنم صداش همه رو کلافه کرد ناچارا دست به دامن بابایی شدم و زنگ زدم خوشبختانه با تاخیر ١٠ دقیقه ای رسید و کارای منو انجام داد و بعدش رفتیم خونه ی مامان جون تا بابا جون رو ببریم دیالیز اونجا کاملا آروم شده بودی و با خاطره کلی بازی کردی و از همون اول توی نقاشیش که برا درس هنرش کشیده بود یه خط مبارک قرمز کشیدی و دادش رو در آوردی