بلایی که سر تنگ ماهی عید آوردی
امروز چند بار ازم پرسیدی مان اقده ماهی کو؟؟و من جواب دادم مامان جان ماهی مرده بود انداختمش آشغالی (دو روز پیش ماهی عیدمون مرد ) بازم حین آشپزی پرسیدی مانی ماهیه کو ؟ و جواب من همون بود که نوشتم دیدمت که رفتی تو حیاط و تنگ خالی ماهی رو از تو حیاط آوردی بهت گفتم مامان مواظب باش نشکنیش . سرگرم برنج جوشوندن بودم که یه دفعه با صدای شکستن شیشه به خودم اومدم و چون پشتم بهت بود داد زدم مامان بهش دست نزنیا دستت خون میاد (معنی خون اومدن رو خوب می فهمی) وقتی رسیدم دیدم تنگ ماهی بیچاره خورد خورد شده بود و کف حیاط هر تکه ایش یه جایی رفته بود سریع با جارو جمع و جورشون کردم از همه مهمتر تعریفهات بود که برا دائی و زندایی مامانی و خاله خاطره تعریف میکردی که : تنگ ماهیه اَخاندم آشقالی تَق (یعنی تنگ ماهی رو انداختم آشغالی گفت تاق ) و بعدش از شدت خوشحالی و خنده نمی دونستی چیکار کنی .
اینم عکست وقتی ماهیه زنده بود و بهانه گرفته بودی موهاشو شونه کنی