خدایا
امشب وقتی بابا داشت می گفت خدایا شکرت چه پسرگلی دادی به من یه دفعه تو هم شروع کردی به گفتن خدایا خدایا البته به جای اینکه خ رو با ضمه تلفظ کنی با کسره تلفظ میکردی
راستی این روزا و شبها دارم از دستت دیوونه میشم تا در رو باز می کنیم فوری می زنی زیر گریه
فکر می کنی من می خوام تنهات بذارم بمیرم برات ازبس صبح های زود فرار میکنم و میرم مدرسه دیگه تو حساس شدی عزیزم چاره ای نیست در عوضش بعداز ظهرها و شبها به هیچ عنوان تیمسار اجازه خروج از تو اتاق رو بهم نمیده حتی تو حیاط خونه نمیتونم برم چیکار کنم بعدازظهرها تو رئیسی و من مرئوس
این روزا پسر بسیار خوبی شدی وقتی پی پی میکنی و می خوام بشورمت بهت میگم برو دم در حموم تا من بیام تو هم حوله تو برمیداری و میری در حموم منتظر من میشی به حوله هم میگی حله
وقتی بهت میگم این ظرف رو برام بیار اونو ببر بذار سرجاش یا اسباب بازیهاتو جمع کن به حرفم می کنی قربونت برم پسر حرف گوش کن من