كتاب قصه و خوشمزگي ها

پسرم به کتاب قصه علاقه شدیدی پیدا کردی مخصوصا کتاب قصه ی حسنی نگو بلا بگو و کتاب ملکه مورچه ها وقتی برات حسنی نگو رو می خونیم دست میذاری رو صورت حسنی بعد دستت رو میاری رو صورت خودت و می گی واا واا یعنی واه واه واه

 دوست داری خودت کتاب رو برگ بزنی و صفحه انتخابی خودت رو ما باید بخونیم صفحه ای که نوشته کره الاغ کدخدا یورتمه می رفت تو کوچه ها رو خیلی دوست داری و به الاغ میگی آخا البته به قاشق هم می گی آخا

اون صفحه ای که حسنی ترو تمیز شده و همه باهاش دوست شدن روهم دوست داری و هی می گی آقولی قولی قولی منظورت صدای خروسه هست وقتی دائی حسین از عسلویه برگشته بود فقط خوندن اونو قبول داشتی و هر چی بابا دست می ذاشت رو کتاب قصه ت می گفتی نه بابا نه بابا  یعنی نکن بابا اما ....... شبهایی که خیلی بهانه یر شدی و بدون گریه نمی خوابی سحرها هم بیدار میشی و کلی گریه میکنی یکی از این شبهای بهانه گیری کلیک کرده بودی رو خاله خاطره و ازش می خواستی برات حسنی نگو بلا بگو بخونه آخه خاله خاطره چون خودش بچه هست خیلی قشنگ و بامزه برات می خونه بیچاره خاله فرداش مدرسه داشت اما تو دست بردارنبودی تا ساعت 12

رابطه ت با دائی حسین عالیه خوب حرفشو گوش میکنی  وقتی میگه آبی بیا سرتو بذار رو سینه م بخواب راحت میری و سرتو میذاری و هر کاری به عهدت میذاره براش انجام میدی

توی کتاب ملکه مورچه ها اون صفحه ای که حضرت سلیمان دست گذاشته رو چونه ش رو خیلی دوست داری آخه من این قسمت رو عملا برات انجام دادم و حالت چهرمو مثل خود سلیمان گرفتم حالا دیگه این صفحه شده صفحه  مورد علاقت و تا برگ میزنی و به این صفحه می رسی دستت رو میذاری رو چونه ت و می گی هاهاهاو ازمن می خوای منم این کارو تکرارکنم خلاصه که اینقدر میخوای برات صفحه های مورد علاقه رو بخونیم که خسته میشیم اما تو دست بر دار نیستی و میخوای بازم برات بخونیم               

 اسم تمام حیوونای کتاب حمومت رو هم کاملا یاد گرفتی  البته همه رو بلد بودی فقط خرگوش و میمون رو جدیدا یاد گرفتی برگ میزنی و دست میذاری رو هر شکل و می گی میو میو (گربه ) هاپ هاپ (سگ) شی (شیر) منه (میمون) بع بع (ببعی ) پ پ (پروانه ) اَدوش (خرگوش)

غوغو(قورباغه)

دوهفته پیش که خونه ی مامان جون بودیم و داشت سریال ستایش پخش میشد توی یه قسمتی از سریال آقای فردوس گفت زکی از همون روز یاد گرفتی و هر وقت می گیم فردوس چی گفت می گی بَکی

 هفته گذشته بابا می خواست بره ماموریت و ما طبق معمول بار و بندیلمونو جمع کردیم و رفتیم خونه ی مامان جون که اونجا بخوابیم اما عجب شبی شد تا صبح یه ریز جیغ زدی بغل هیچ کی نمی رفتی حتی من دور تا دور رختخوابت می چرخیدی و با چشم بسته جیغ می زدی نمی دونم چت شده بود شاید خواب بد دیده بودی یا  از دندون  آسیات بود چیز دیگه ای ! به هر حال حدود نیم ساعت یه ریز جیغ زدی اینقدر اعصابم خورد شد که زنگ زدم به بابا و بدون هیچ صحبتی صداتو براش پخش کردم  بابا هم فرداش برات یه شربت بروفن گرفت و از ترسش شب بعد گفت بهش بده بخوره که دیگه اینجور اذیت نشه  دوشب بروفن خوردی و دیگه آروم شدی

روز یکشنبه 8/8/90ظهر که از مدرسه  اومدم دیدم پای تلویزیون خونه ی مامان جون مثل یه خان تکیه دادی به بالشت و داری تام و جری نگاه میکنی غرق در فیلم بودی مامان جون می گفت ابتدای این فیلم تام و جری یه آهنگ بسیار تند و شاد میزنه و تو حدود یه ساعت مامان جون و زندائی نجمه رو مجبور کرده بودی هی بزنن اول فیلم تا تو بتونی باهاش برقصی راستش خیلی باحال می رقصی وقتی این آهنگ برا چند ثانیه پخش میشه تازه یاد گرفتی وتا آهنگ شروع میشه  میگی  شووع یعنی شروع و می رقصی

 تازه مامان جون بهت یاد داده وقتی بابا میره ماموریت و ازت می پرسیم کو بابا تو میگی شی یاز یعنی شیراز به ماشین پلیس می گی پولیش مامان جون میگه هروقت ماشین آشغالی میاد آشغالها رو ببره تو رو بغل میکنه و بهت ماشینو نشون میده تو هم هی می گی باتابا آقی لی یعنی ماشین آشغالی

 تازگی ها پم پرس های نو رو بر میداری و هی می گی باتابا آقی لی یعنی اینا رو بدیم آشغالی ببره  (  اینم از برکات پیش مامان جون بودنه که هی به لغاتی که یاد می گیری اضافه میشه )

 به ماشینهای بزرگ و اتوبوس خیلی علاقه داری و به هر دوشون می گی باتابا یعنی اتوبوس اما اگه یادت بیارم و بهت بگم این تریلیه تو می گی تی لی ،تی لی به کامیون هم می گی تامیو وقتی ماشین بزرگ میبینی فوری داد میزنی باتاباااااا هیییییییییییییییییییی باتابا هییییییی            

تازگیا وقتی مانتو می پوشم هی میگی ماتو ماتو یعنی مانتو

دو تا کلمه تشکر آمیزم به فرهنگ لغاتت اضافه شده بَخیشی یعنی ببخشید و دشت دَد یعنی دستت درد نکنه                 

راستی نگفتم جمعه شب 13/8/90 بهانه گرفتی و غذا نخوردی فقط می رفتی و ظرف ترشی رو با هزار سختی می کشیدی می آوردی و می گفتی تُش تُش یعنی ترشی می خوام منم دلم سوخت در ظرفو باز کردم جنابعالی هم نامردی نکردی و سه تا بادمجون درسته خوردی آخه زندائی نجمه برامون ترشی بادمجون ریخته و تو هم به این ترشی علاقه شدیدی پیدا کردی

                                در حال کشیدن ظرف ترشی بادمجون

                                      در حال خوردن ترشی بادمجون

حالا دیگه یاد گرفتی و ادای بابا رو درمیاری و می گی بابا بابا خُ پُیش خُ پیش  یعنی بابا  موقع خواب میگه  خُر پف خُر پف

وقتی برقا میره یا لامپی خاموش میشه هی تکرار می کنی بق وفت  ماما بق وفت

راستی هفته گذشته نصف شب یه جمله سه کلمه ای گفتی وقتی داشتی شیر می خوردی یه دفعه گفتی ماما ما ما شی نیایه (یعنی مامان شیر نداره ) کلی ذوق این جمله سه کلمه ای تو زدم

دوهفته ای میشه که به من می گی مامان این سومین اسمیه که روی من گذاشتی و حالا کامل کامل شده به بابا هم میگی باباش

 روز سه شنبه 17/8/90 کلیک کرده بودی رو جاروبرقی و باید حتما روشن میشد تا بازی کنی ازبس این ور اونور کشیدیش جورابهای منم جارو کردی

روز پنج شنبه 18/8/90 که روز تعطیلی مامان بود همراه با مامان کلی خونه رو جارو کردی دادو (جاروبرقی ) رو ول نمی کردی طوری که من مجبورشدم با جاروی دستی خونه رو جارو کنم قسمت به قسمت خونه رو همراه من جارو برقی می کشیدی و  پشت سر من خونه رو  پاک سازی می کردی جارو برقی داغ کرد بعداز دو ساعت تا بالاخره تو دست از سرش برداشتی امروزهم که جمعه هست به هزار مکافات با بابایی ادا درآوردیم تا جنابعالی یه تخم مرغ آب پز اونم بدون زرده نوش جان کردین دو طرفت نشسته بودیم یه بار بابا دهنشو باز می کرد یه بار من حالا هم که دوباره جارو برقی رو دست گرفتی و داری دادو (جارو) میکنی اگه خاموشش کنم دادت در میاد و می گی بق وفت بق وفت (برق رفت )

حالا دیگه هرکی بهت میکه بوی بده فوری سرتو میاری جلو و بوس میدی بوس هم می کنی