فرار مامان
امروژ اژبش دیشب ژود خوابیده بودم تا ماما بیدال شد که دل بله و بله خونه خودمون تا حاژر بشه و بله مشه منم بیدال شدم ( امروز ازبس دیشب زود خوابیده بودم تا مامان بیدار شد که در بره و بره خونه خودمون تا حاضر بشه بره مدرسه منم بیدار شدم ) و هی گفتم ما ، ما ، ما، ما
حالا دیگه بهش نمی گم ماما می گم ما و نژاشتم بله (نذاشتم بره )
شاعت شد 6:45 که مامان جون گفت بیا بلو دیلت میشه ( بیا برو دیرت میشه) و ح قاقا و مامان جون و نمه مشدول شل گلم کلدن من شدن تا ما دل بله (و خاله خاطره و مامان جون و نجمه مشغول سرگرم کردن من شدن تا ماما در بره )
و اما بگم اژ ماما که با اپلار قرمژ و نه نه شفید کفشاشو دشت گلفته بود و اژ خونه مامان جون فلال کلد و به قول خودش ماشینو تا پائین کوشه هل داده بود تا اونجا لوشنش کنه و من شدای ماشینو نشنوم (و اما بگم از ماما که با شلوار قرمز و دمپائی سفید کفش هاشو دست گرفته بود و از خونه مامان جون فرار کرد و به قول خودش ماشینو تا پائین کوچه هل داده بود تا اونجا روشنش کنه و من صدای ماشینو نشنوم)