جمله جدید /بیخوابی های شبانه /علاقه به سیب زمینی
جمله جدیدی که طی دوهفته گژشته یاد گلفتم اینه که وقتی یه چیزی رو می خوام و بهم نمی دنش هی می گم ح قاقا بده بده بده ، ماما بده بده بده
و اما بیخوابی های شبانه
این شبها که خونه ی مامان جونم می خوابیم هل شب باید کلی دریه (گریه) کنم تا بخوابم آخه وقتی می بینم مامان جونم و ح قاقا و نمه(نجمه) بیدارن نمی تونم بخوابم و هی دریه می کنم و دوش دالم بلم پیششون (هی گریه می کنم و دوست دارم برم پیششون ) باید همه به خاطل من خودشونو بژنن به خواب والا من نمی خوابم
دیشبم بیچاله مامان جونم تا می اومد فلال کنه (فرار کنه)من حالیم می شد و بلند می شدم بعدشم که مامان جون دل وفت (در رفت) پشت شرش وفتم و ماما ن جون و حقاقا یه دفه مشل اینکه ژمان جنگ شده و داله خمپاله میاد خودشونو اژ حالت ایشتاده انداختن ژمین و دراژ شدن لوی (روی ) تشکهاشون که من فکل کنم خوابن (که من فکر کنم خوابن )
اما من ژلنگتر اژ این حلفام (زرنگتر از این حرفهام ) و با دریه و ژاری وادالشون کلدم بلندشن ((گریه و زاری وادارشون کردم بلند شن)
دیگه هل لوژ با مامان جونم می لیم نژدیک پیشی هائی که تو خونه ی مامان جون لونه کلدن (لونه کردن) و من اینقدر بهشون نژدیک میشم تا فاشله یه متلی (تا فاصله یه متری) که وقتی ماما می بینه می تلشه اما من نمی تلشم (وقتی ماما میبینه می ترسه اما من نمی ترسم ) آخه اونا شه تان و دولولو هشتن (آخه اونا سه تان و کوچولو هستن) کلی شرمو با اونا گلم (گرم)می کنم
دشت مامان جونو می دیلم ولو پله خونشون مشینه ( می گیرم و رو پله خونشون می شینیم ) و من پاهامو که آویژونه تکون می دم
این لوژا به میشی مه (سیب زمینی ) علاقه شدیدی پده کلدم (پیدا کردم ) و هل شب باید بلام شلخ (سرخ) کنن تا بخولم اژ وقتی می شی مه درحال پختن هشت می خولم و غر می ژنم و هی می گم می شی مه می شی مه تا بیاد پائین و بخولم