دیروز من

 دیروژ  شبح اژ مدرشه به ماما ژنگ ژدن شوالات شهریور رو بیار ماما هم منو به ژور اژ خواب بیدار کرد و من کلی بداخلاق شدم حتی حاژر نشدم اژ بغلش پایین بیام و پیش بابا بمونم

با ماما رفتم تو مدرشه  اونجا هم هر کار کردن نرفتم بغل همکارای ماما حتی یکیشون که قشد داشت منو بغل کنه با دشت ژدم ببخشید بداخلاق بودم دیگه بعد برگشتم پیش بابا دم در مدرشه تا ماما بتونه کارشو بکنه اونجا یه نی نی به اشم محمد شهاب بود باهاش کلی باژی کردم (دم در مدرشه ) تا ماما اومد

عشر با بابایی رفتم حموم اولش خیلی کولی باژی در آوردم اما بعدش که دیگه آب نریختن رو شرم آروم شدمتاژه اژ دیدن عکش خودم تو آیینه لژت هم بردم

  شبم  خونه ی خاله فریبا افطاری دعوت شدیم واااااای خاله فریبا چقدر خوش شلیقه ش برا افطار مانا (ماهی) پخته بود اونم چه شکلی شکم پر خیلی خوش مژه بود البته خورش بادمجونم درشت کرده بود که عالی بود  چه شفره کشنگی انداخته بود شارا جون  واقعا باید به این مامان  افتخار کنی تاژه کلی هم غژا به ما داد همین امروژم اژ بش حلواهای خوشمژه ای که مامانت درشت کرده بود خولدم تا الان هنوز ناهار میلم نمی کشه دشتت درد نکنه خاله

 اونجا شارا موقع شام لفت ژیر میژ و هرچی می خواشت بلند شه شرش می خورد به میژ بعد که اومد بیرون  اژ اونجایی که من خیلی شیطونم و باید هرچی رو دیگران مخشوشا نی نی کوشولوها امتحان می کنن منم باید یه دور امتحانش کنم لفتم ژیر میژ و هی اومدم بلند شم شرم خولد به میژ بعد اژ اینکه بیرون اومدم شارا دوباره می خواشت بره ژیر میژ که من شر راهش نششتم و هی دشتم رو به طرف میژ  و شارا گرفتم و جملات نامفهوم گفتم و آخرش گفتم دخ (یعنی سرت می خوره به میز میگه تق ) خلاشه بعدشم بابایی یه مبل بادی اژ دوشتش واشه من کادو گرفته بود آوردش و خاله فریبا بادش کرد منو شارا کلی باهاش باژی کردیم البته شارا خودش هم یه مبل یادی داشت ولی من خیلی حشاشم و باید دشت به همون چیژی بژنم که شارا دشت میژنه و هی می رفتم شراغ اون مبلی که شارا باهاش باژی می کرد شارای مهربون می رفت با اون یکی من دوباره حشاشیت نشون می دادم

 تاژه دوشه بارهم دشتم لفت بالا خولد تو شر شارا خانم تاژگیها دشت بژن پیدا کردم    

دشت خودم نیشت دیگه ببخش شارا کوشولو

راشتی دوروژه که یاد گلفتم وقتی شدام می کنن می گم بللللللله