نمک نمک نمکی تو یک پارچه نمکی

دیروز شبحونه (صبحونه) توتوی (تخم مرغ ) بلدرچین خولدم خوب بود بعدشم شروع کردم به ریختن نمک تو بشکابم (بشقابم) و دشت ژدم توش و خولدم اما بدم اومد و کلی شر و شدا (سر و صدا ) دادم

اگه کلید دشتم بیفته شعی می کنم هر کفلی (قفلی ) رو باژ کنم

کتاب دشتم بیفته برا برگ ژدنش دشتمو تو دهنم می برم تا خیش بشه و بتونم راحت برگ بژنم

 شرمو می برم تو ژودپژ و حرف میژنم تا شدام بپیچه

هبابایی رو که اژمشهد خریدیم خیلی دوش دارم می گیرمش دشت و باهاش می دوم  البته دو سه روژه که توی دویدن و راه رفتن مهارت پیدا کردم بعژی وکتا (وقتا) باهاش مشل کوهنوردا ژشت  (ژست ) می گیرم

حالا دیگه اژ بابایی یاد درفتم (گرفتم ) لبامو دندون می دیرم (می گیرم) البته وکتی (وقتی ) کار اشتباهی می کنم ژود این کارو می کنم که ماما و بابا فکرشون بره رو هوش من و کارمو یادشون بره

یه آقایی تو خیابون آب دهنش رو ریخت منم یاد گرفتم و مرتب این کارو تکرار می کنم ماما اژاین کارم خیلی ناراحت میشه

مانا های (ماهی های ) رو کایک (قایق ) بادی م رو خوب می شناسم تاژه بلاشون داشتان شر هم می کنم و به ماما می دم (میگم) ماما هم دوش (گوش ) می ده و کلی به داشتان اژافه( اضافه)می کنه (پسرم جملات نامفهوم میگه دستشو میذاره روی دونه به دونه ی ماهیها و توضیح میده آخه یه بار براش  راجع به ماهیها ی روی قایق بادیش داستان سرهم کردم حالا اون یاد گرفته )

دیگه شبا کمتر اژ شاعت دو نمی خوابم تا حشابی اژ بودن در کنار ماما لژت (لذت ) ببرم آخه تا من می خوابم ماما میره دور و بر تامپیوترش (کامپیوترش) یا هم منو میژاره و می ره تلاش (کلاس ) ژمن( ضمن) خدمت منم تلافیشو تا دو نیمه شب شرش (سرش) در میارم                             

به اننه (انگور) خیلی علاکه (علاقه ) دارم 

تاژه نانا (نون )هم می خورم حتما باید خشک باشه

چند روژپیش تا میمون توی کتابمو دیدم یه دفعه حالتش رو به خودم درفتم (گرفتم) مامانی کلی ژوق ژد(ذوق زد)

خدا نکنه شی دی (سی دی )های مامانی دشتم بیفته والا ببینید باهاشون چیکار می کنم

حالا دیگه کاملا معنی داغ رو می فهمم و مشل ماما دشتگیره می گیرم به ژرفا تا دشتم نشوژه

اینقدر ماما رو اژیت می کنم که چند شب موکع لالایی گفتن برا من ژودتر اژمن خوابش برد

این روژا دیگه کاملا راه افتادم به هر جایی شرک می کشم میرم و کابینت ژرفا (ظرفها) رو به هم می ریزم

یاد گرفتم دشتمال کاغژی بر میدارم و بینیمو باهاش پاک می کنم

دیگه هر شب موقع خولدن(خوردن) کطره (قطره) آهن و ویتامین باید به ب بعی هم خودم کطره بدم تا بخوله (بخوره) 

حالا که راه افتادم دیگه وانمیشم و مثل ورژشکارای دو ومیدانی فقط به حالت دو می رم مامان جونم میگه از اشرات (اثرات ) دیر راه افتادنه             

 اژ بابایی یاد دلفتم  (گرفتم )به خودم عطر می ژنم درشت عین بابایی به پشت دلدنم (گردنم )و بعدشم دوشه(گوشه) یکه (یقه ) لباشم

خیلی دخ (یخ ) دوش دالم و دائم دخ میخولم