اولین دعوا /اولین کتک
روز پنج شنبه کلی بهانه گرفتی به بابا گفتم ببرتت بیرون اما مگه مجال دادی هم خدا رو میخوای هم خرما نه اجازه میدادی بابایی بره به کارش برسه نه اجازه میدادی من توی خونه بمونم از یه طرف گریه میکردی و جیغ میزدی که بابا وفت از طرف دیگه به من می گفتی چادو بپوش بییم پشت سرم (چادر بپوش بریم پشت سر بابایی ) ضمیرها رو هنوز اشتباه میکنی به جای پشت سرش میگی پشت سرم به جای پام میگی پات
خلاصه مطلب اینکه منم مجبور شدم خلاف میلم برم بیرون البته ازجهتی باید می رفتم چون ماشینمون که چند روز پیش یه آقایی بهش زد رو برده بودیم برا تعمیر و باید بابایی رو همراهی میکردم تا تحویلش بگیریم بعد از تحویل ماشین بابا گفت حالا چیکار کنیم گفتم نزدیک پارکیم بریم پارک و رفتیم .......
توی پارک اولش خوب به قول خودت شُ شُیه خوردی اما بعدش هوس تاب کردی کلی تو نوبت وایسادیم تا دیگران پیاده شدن اما به محض سوار شدن دائم دستت رو ول می کردی و چشمات رو می مالیدی فکر کنم خوابت می اومد از ترس افتادن آوردمت پایین خیلی گریه کردی آخه دوست داشتی دوباره سوار بشی بردمت سمت سرسره که اونجا اتفاق افتاد آنچه که نباید می افتاد ................
بالای سرسره یه دختر کوچولوی شیطون وایساده بود کمی از تو بزرگتر بود فکر کنم سه سالی داشت اون با تو کاری نداشت اما جنابعالی سر راهش وایسادی و جلوشو گرفتی بعد هم دستت رو بردی جلوش که نذاری بیاد جلو اونم تو رو گرفت و هل داد یادمه که به محض درگیری شما دوتا فقط داد بلندی زدم و بابایی رو با صدای بلند صدا زدم بابا توی یه چشم به هم زدن از پایین سرسره خودشو به بالا رسوند آخه دور تا دور سرسره محافظ داشت و اینجوری دستمون نمی رسید اما اون دختر خانم تورو هل داد و رفت کلی گریه کردی چون با سر خوردی کف سرسره
عزیزم یادت باشه تقصیر خودت بود که با اون دختر گلاویز شدی
بعدشم گریه می کردی و می گفتی اون دختیه منو ژد (اون دختره منو زد) .
منو بابا اولش خیلی ناراحت بودیم اما بعد هر وقت اون صحنه یادمون میاد خندمون می گیره گلاویز شدنت اولین کتک خوردنت از بچه ها و توضیحاتت که اون دختیه منو ژددددددددددددد.