محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

خبر خبر/شب موقع خواب همه میرن شیراز

1390/9/23 9:09
نویسنده : مامان
612 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز تا آخر شب شیر نخوردی و منوخوشحال کردی ومن به این نتیجه رسیدم که می تونم ترکت بدم چون سه چهارماه ماه دیگه باید شیر خوردن رو کنار بذاری عزیزم

راستی دیشب خونه مامان جون اینا بودیم آخه بابا ماموریت داشت و باید می رفت و منو تو تنها می شدیم و درثانی من نمی تونستم صبح زود تو رو از خواب ناز بکشم و ببرم خونه ی مامان جون برا همین رفتیم اونجا که بخوابیم اما امان از تو که با بد خوابی هات همه رو دیوونه کردی و تا 2 نیمه شب بالا سر همه رژه رفتی دیگه همه کلافه شده بودن از دستت نمی دونم چرا هر وقت برا خواب می ریم خونه ی مامان جون تو بیخوابی به سرت میزنه

خبر خبر !!!!!!!!!

و اما از امروز بگم که دیگه مرد شدی و خبرهای مخفیانه روهم لو میدی.

 امروز اززندایی نجمه خواسته بودی برات اسب بشه وهی گفته بودی ابش ابش بیچاره زندایی  هم برات اسب شده بود و تو سوارش شده بودی اما مامان جون و زندایی نجمه چون می دونستن من حساسم بهم نگفتن تو سواری گرفتی  آخه بارها اصرار کردم برات این کارو نکنن می ترسم بیفتی عزیزم اما خودت تو خونه هم خودتو لو دادی هم اونا رو و هی به من گفتی مانی نمه ابش نمه ابش وبعد با اشاره و حرکت دستات از منم می خواستی اسب بشم  زنگ زدم خونه مامان جون و گفتم قضیه اسب چیه مجبور شدن واقعیت رو بگن و بالاخره موضوع لو رفت کلی پای تلفن و بعدشم حضوری خواهش کردم برات اسب نشن خیلی دوست داری یکی اسب بشه و سواری بگیری امامن از افتادنت می ترسم

همه رفتن شیراز

امشب  موقع خواب هی صدام می زدی و می گفتی

 مانی! مانی  بق شیاز(یعنی برق رفت شیرازالبته وقتی برقها خاموش بود شروع کردی به گفتن این دوتا کلمه )

مادون شیاژ (یعنی مامان جون رفت شیراز)

بابا شیاژ (یعنی بابا رفت شیراز)

مانی شیاژ(یعنی مامانی رفت شیراز)

آشینا شیاژ(یعنی سارینا دختر خاله نرگس رفت شیراز)

نه نش شیاژ(یعنی خاله نرگس رفت شیراز)

همه رو پشت سرهم تکرار می کردی و می فرستادی شیراز

پنج شنبه 24/9/90

امروز خونه بودم و قصد داشتم خونه رو تمیزکنم همینطور که مشغول بودم و می خواستم جارو کنم هی می گفتی مانی داوو بده مانی داوو بده (یعنی ممانی جارو رو بده ) دیوونم کردی تا مجبور شدم جاروبرقی رو بهت بسپارم خودم جارو دستی رو برداشتم اما می اومدی و اونم ازم می گرفتی به هزار مکافات خونه رو جارو کردیم البته با کمک حضرت آقا بعدش رفتم سراغ گردگیری که تو هم بیکار ننشستی ودر عین بیخبری من رفتی یکی از لباسهاتو از توی لباسیشوئیت در آوردی وشروع کردی به گردگیری وقتی متوجه شدم که لباستو به همه جا کشیده بودی و کلی خاکیش کرده بودی

 امروز بابا اومد خونه تا یه خورده انار رو که سفارشی برا کسی خریده بود ببره من هی بهش گفتم یه دونه بده یه دونه بده تو هم شروع کردی به گفتن اِدونه بده اِدونه بده بعد که من گفتم بابا درو ببند هوا سرده تو هم مثل رادیو ضبط شروع کردی به پخش ضبطیاتت و گفتی بابا شده بابا شده (بابا سرده )

وقتی هم بابا اومد خونه بهش گفتی بابا ابش شبا (یعنی بابا اسب بشه من سوار بشم )

 

تازه وقتی می برمت حموم بلند داد می زنی ابی حله بیا (یعنی بابا ابی حوله بیار)

امروز هی می دویدی و خونه 90 متری کوچیکمون رو متر می کردی بعد که به نفس نفس می افتادی می گفتی خشه خشه (خسته خسته ) تازه یه چیز جدید هم یاد گرفتی وقتی می خوام شلوارت رو بپوشم فرار می کنی یا اجازه نمی دی تنت کنم بعد که من درمونده میشم و به حال خودت رهات میکنم میای دنبالم و می گی مانی اپولو بوتوش(یعنی مامانی شلوارمو بپوش) این روزا به سی دی خاله ستاره خیلی علاقه مند شدی و فقط بخش ساعت تیک تیکش رو بیشتر از همه میبینی تا میایم خونه دستت رو به سمت کامپیوتر دراز می کنی و می گی مانی شاعت تی تی شاعت تی تی (یعنی ساعت تیک تیک رو برام بذار) راستی امروز برا اولین بار اسم شارا رویه کم درست تلفظ کردی و به جای آتا گفتی شایا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)