محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 15 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

درخواست کفش

1390/6/30 1:21
نویسنده : مامان
315 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بلای (برای) اولین بال (بار) از ماما خواشتم نه نه هامو (کفشهامو) پام کنه تا حالا که دیگه راه افتادم با اونا لاه (راه) برم اولش چند قدم که رفتم خولدم ژمین اما بعدش ماهر شدم و حشابی باهاش لاه لفتم

          

تاژه ماما عشر تلاش (کلاس ) ژمن (ضمن) خدمت داشت یک هفته ست که داله میره منو نمی بره امروژ منو با خودش برد وااااااااااااااااااااای اژدیدن اون همه بچه یکجا کلی ژوق ژده شدم و به محژ(محض) دیدنشون شروع کردم به گفتن بچا بچا (بچه ها) آخه اونا همه باهم باژی می کردن ماما یادش لفته بود برا من نه نه بیاره منم نه نه های (کفش های ) دخمل یه خانم که اون نژدیکی ها بودو پوشیدم و دنبال بچا دویدم اینقدر اژیت کردم که ماما یه لحژه هم نتونش بشینه و اژتلاشش (کلاسش ) بهره ببره تا اینکه اژدشت من عاشی ئ(عاصی ) شد و ژودتر اژهمه جلسه رو ترک کرد ماشینم که اژبخت بد نیاورده بود ژنگ ژدیم بابا اونم لفته بود آلایشگاه ماما خیلی عشبانی شده بود چون تیف (کیف ) پولشم یادش رفته بود بیاله خلاشه پای پیاده لاه افتادیم که بابا وشطای لاه لشید و ما رو شوار ماشینش کرد اما ماما دیگه رمک (رمق ) نداشت

               

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان سارا
31 مرداد 90 11:35
آخي خاله قربونت برم كاش كفشاتو برده بودي ت تا پاپاي ماماني پياده روي مي كردي
باباي سارا
31 مرداد 90 11:37
از دست اين بابايي پر مشغلت عمو جون خوب چرا تو ماشينتو نبردي
مامان حسین
31 مرداد 90 12:47
سلام عزیزم ممنون به ما سرزدین. شما لینک شدید.
مامان نفس طلایی
31 مرداد 90 15:48
نازی چه نی نی نازی که این همه نی نی های دیگه رو دوست داره
نازنین نرگس نفس مامان
1 شهریور 90 2:11
اخی نه نه هات رو نبردی اخی چرااکشال نداره مطمئن باش دیگه مامان حواسش رو میده