محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 24 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

مسافرت

1390/5/15 16:59
نویسنده : مامان
356 بازدید
اشتراک گذاری

روژ دوشنبه11/5/90 شاعت 11:30  قبل از ژهر(ظهر) پرباژ(پرواز) داشتیم  توی فرودداه ( فرودگاه) پشمل (پسر)  بدی شدم آخه خوابم می اومد تا می تونسشتم بابا و مامانی رو اژیت(اذیت ) کردم بعد که رفتیم شوار هبابا(هواپیما ) شدیم خانم مهماندار بهم دفت(گفت ) چرا دریه (گریه ) می کنی

 و بهم یه دونه بسته اجی مجی داد        

 

وکتی (وقتی) نششتیم (نشستیم) هبابا رو شرم (سرم)بود  از بش (بس) بکیه ی (بقیه ی )  هبابا ها(هواپیماها) رو اطراف باند دیدم و هی دفتم (گفتم ) هباباهبابا بعد که هبابا اژژمین بلند شد شروع کردم به دفتن (گفتن) بالا بالا بالا خلاشه کلی کولی باژی در آوردم تا خوابم برد

 وکتی (وقتی) بیدارشدم دیگه رشیده بودیم مشهد آخه مامانی نژر (نذر ) کرده بود موهای منو برا اولین بار دلوی (جلوی) حرم آغا(آقا) کوتاه کنه موهامم خیلی بلند شده بود دیگه  

 چون من به دنیا که اومدم خیلی مریژ(مریض) بودم

 بعدش با راننده هتل رفتیم هتل و تا شاعت 6 با بابایی و مامانی خوابیدیم چون خشته شده بودیم وکتی(وقتی ) بیدار شدیم دشت و پامونو دمع (جمع) کردیم و رفتیم حرم جلو ایبون(ایوون) طلا تو بدل(بغل) مامانی بودم و بابایی موهامو کوتاه می کرد که یه خادم از راه رشید و دفت(گفت ) چطوری کیچی(قیچی) آوردین تو حرم ؟ مامانی دفت (گفت ) اژدر ورودی هیچی که ندفتن (نگفتن ) خادمه دفت (گفت ) خیلی شانش آوردین حالا دیگه کوتاه کنین اشکال نداره بعدش اژون (اذون ) دفته (گفته ) شد و بابا و مامانی رفتن برا نماژ اما من نژاشتم مامانی نماژبخونه و شروع کردم به جیک ژدن (جیغ زدن)  

 آخه همه دادر(چادر ) شیاه پوشیده بودن ومن یه دفه ترشیدم بعدش با مامانی رفتم تو حرم و اینکدر (اینقدر ) کف حرم باژی کردم که دلم نمی خواشت بیام بیرون شب که اومدیم هتل کلی شوپ خوردم مامانی راژی راژی(راضی) بود  

          

 

شه شنبه 12/5/90 اژ شاعت 9 که بیدار شدم شرم درم (گرم ) بود با یه مدله (مجله )که پراژتبلیک (تبلیغ) بود چند تا بطری شی (شیر) بود که هی دشت می ژدم روشو می دفتم (می گفتم ) شی شی (شیر شیر)

عکش بابا بود(آبتین جون عکس هر مردی رو می بینه بهش می گه بابا ) هبابا (هواپیما) بود هام هام (ماشین) بود

 به به (بستنی ) بود

بچا (بچه ها ) بودن

بعدش رفتیم خواجه ربیع و شرژمین عدایب(سرزمین عجایب ) اولش خیلی ترشیدم آخه یه کم تاریک بود و همه جیک (جیغ می ژدن)

 

       

بعدش که شوار یکی دوتا هام (ماشین ) شدم خوشم اومد اوندا(اونجا) خیلی خوش گژشت(گذشت) تاژه یه بع بعی هم خریدم اژاون روژ تا حالا همش می دم (می گم )بعععععع بعععععع اژ پله برکی (برقی ) خیلی خوشم اومد تو باژار شتاره هی بابایی رو مدبور (مجبور) می کردم اژ پله برکی منو بالا ببره چون تاژگیا دوش(دوست ) دارم تا تا کنم      ظهر توی رستوران هتل لیبان (لیوان) آب رو خالی کردم رو مامانی و کلی هم ریخت و پاش کردم لباشاش کلی ماشتی (ماستی ) شد همه به من ندا(نگاه)  می کردن آخه بچه به این فژولی (فضولی) ندیده بودن تاژه شر میژ شام هم شنیسل مرغ خوردم و کلی دوغ ریختم رو مامانی دیده( دیگه ) کاردش می ژدی خونش درنمی اومد

 

روژ چهارشنبه و پند شنبه (پنج شنبه) فکط (فقط) رفتیم ژیارت و باژار اطراف حرم بابا منو می ژاشت (می ذاشت ) رو دوشش توی هتل که می رشیدیم فکط (فقط) می خواشتم اژپله ها بالا برم حال بابایی درست و حسابی درفته(گرفته )شد اژبش رفتم بالا و اومدم پایین آخه اون باید تمتم (کمکم ) می کرد

عشر (عصر) پند شنبه (پنج شنبه) هم دوباره رفتیم فرودداه(فرودگاه) اوندا (اونجا دکیکه (دقیقه ) نود بابایی یادش اومد اژبش(ازبس) من اژیتشون(اذیتشون)کردم و می خواشتم شوار پله برکی (برقی)بشم عکش یادگاری منو با موهای بلندم که کاب (قاب )بود تو شالن(سالن) فرودداه (فرودگاه) جا گژاشته (گذاشته)  و از اتوبوس حمل به سمت هبابا(هواپیما ) پیاده شد و دوید دنبال کاب (قاب) مامورین فرودداه بلیط منو مامانی رو اژش درفتن (گرفتن) و بهمون دادن این یعنی شاید بابایی به پرباژ (پرواز) نرشه(نرسه)   همش دعا کردیم بابایی برشه  دلمون خیلی می ژد مخشوشا (مخصوصا) مامانی که اشلا(اصلا) تو هبا با(هواپیما) ننششت تا بابایی اومد اونم دکیکه (دقیقه)ای که دیده (دیگه ) در هبابا بشته شد  

 توی راه برگشت به شیراژ پشمل خوبی بودم  توی هبابا یه عکشم درفتیم (گرفتیم )

   

اما به داش(جاش) فردای اونروژ شرمای بدی خوردم و هنوژ شرفه های بد می کنم مامانی و بابایی همون روژمنو بردن دتتر(دکتر) اونم دفت(گفت) ویروسیه و یه شربت بهم داد که حالمو بهتر کرد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان نفس طلایی
16 مرداد 90 12:07
سلام همیشه به گردش
مامان نیایش
16 مرداد 90 12:35
سلام ایشالا که مسافرت خوش گذشته باشه عزیزم در مورد سوالی که پرسیده بودی: من اول یه قالب دیگه داشتم برای وبلاگ و کد اسم نیایش رو از تو قسمت فونت زیباساز گذاشته بودم تو قسمت اسکریپت های اختصاصی ولی وقتی قالب رو عوض کردم خود به خود رفت اون بالا!! ولی فکر کنم اگه بخوای باید کد اسم رو بذاری تو قسمت ویرایش قالب شاید همون طوری بشه که میخوای... به هر حال ببخش اگه نتونستم کمک کنم بازم پیش ما بیا راستی از مدیریت هم بپرسی راهنمایی میکنه حتما
نازنین نرگس نفس مامان
17 مرداد 90 17:05
سفر به خیر همیشه به سفر
نازنین نرگس نفس مامان
17 مرداد 90 17:23
\پیام خصوصی دارید


نه عزیز خصوصی نیست وقت نکردم مطلب رو بذارم آخه آبتین جون سرما خورد از سفر که برگشتیم
مامان نفس طلایی
18 مرداد 90 0:56
آرتین خان
18 مرداد 90 14:30
به به سلام عزیزم خوشحالم که مسافرت بودین منتظر گل کاری های آبتین جونمون هستیم ها هر وقت آپ کردی خبرم کن عزیزم