تولد دوسالگی
جشن تولدم بود ديشب ميان خانه
هر خنده ام گلي شد زد بر لبم جوانه
مادر بزرگ و مادر بابا بزرگ و سوسن
پروانه و گل و شمع كيك تولد من
آن جشن كوچك ما زيبا و ديدني بود
گل هاي خنده انگار چون ميوه چيدني بود
در انتظار بوديم در انتظار بابا
اي كاش مثل هر شب بودم كنار بابا
در انتظار بوديم بابا رسيد و در زد
گنجشك خنده هايم تا پشت شيشه پر زد
فردا دو سالم میشه هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا
دوسال با تمام خاطرات خوب و بد و شیرین و تلخ در کنار پسرم گذشت و چه شیرین که تو با مایی دوستت داریم عزیزم (منظورم از خاطرات بد و تلخ خاطره زمین خوردنت هست که خدا دوباره تورو بهمون داد )
تولدت مبارک
تولد زیباترین هدیه خداوند به من و بابایی مبارک باشه