گم کردن گوشی مامان /چند عکس
توی هفته قبلی فکر کنم ٢١ و ٢٢ فروردین بود که گوشی مامانی رو گم کرده بودی دو روز تموم دنبالش می گشتیم چون شارژش تموم و خاموش شده بود پیدا کردنش بسی دشوارتر شده بود به هر دری زدیم به هر جاکه فکر می کردیم سر زدیم پیدا نکردیم بی خیال گوشی شده بودم که یه شب ا بالاخره بابا با کمک جنابعالی پیداش کرد قصه از اونجا شروع شد که هی به بابا می گفتی بیو ایجا بیو ایجا بیو ای ژیی (برو اینجا برو اینجا برو این زیر ) بابایی هم کمی همکاری کرد و هی سرشو برد پایین و خندید و گفت بابا من که زیر یخچال جام نمی شه تا اینکه شما خودت دست به کار شدی و سرتو بردی بین دیواره ی یخچال و سطلی که کنارش بود بابا هم سعی کرد عمل شما رو تکرار کنه که یه دفه گفت مامان بیا گوشیت رو پیدا کردیم
اینم جایی که گوشی مامان بیچاره رو دو روز تموم قایم کرده بودی
راستی یادم رفت بگم از روز پنج شنبه ١٧ فروردین اسم خودت رو کامل تلفظ می کنی و دیگه نمی گی آبیت بلکه می فرمایین آبتین
موقع سوار شدن توی ماشین شارژیت حتما باید این کیف خاله خاطره رو بندازی گردنت
توی هفته سوم فروردین سرمای بدی خوردی و باید سر ساعت ٣ نیمه شب آنتی بیوتیک می خوردی این عکس مال همون ساعته فکرشو کن توی خواب ساعت ٣ نیمه شب پاتو انداخته بودی روی پای دیگه و خوابیده بودی ما برق رو روشن کردیم ازت عکس بگیریم یه کم چشماتو بیشتر بستی (البته کاملا خواب بودی )