چند روز که گذشت
چند روژ بود بابا وفته بود دوره ی شنا ، من و ماما وفتیم خونه ی مامان جونم اینا( آبتین جون برای رفت میگه وفت) عشر شه شنبه با مامان جون و خاخا وفتیم خیابون من اونجا یه مغاژه دیدم پر اژ عروشک هایی که توی کالسکه بودن یکی شونو برداشتم و وفتم برا خودم دور ژدم ماما هم مشغول خلید دوتا پوپ(توپ) بلا من بود یکی اژ پو پها توش رقش نور داله و یکی دیگه پوپ هندونه ایه تاژه ماما یه بع بعی هم بلام خلید اما من بلا خودم مشغول بودم با اون کالشکه کلی گریه کردم تا دشت از شر کالشکه برداشتم آخه خودم خون...
نویسنده :
مامان
15:39