محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

اولین جدایی

1392/6/10 13:57
نویسنده : مامان
946 بازدید
اشتراک گذاری

صبح چهازشنبه هفته گذشته 92/6/6 رفتیم که مامان جونو ببریم

دکتر آخه چند روز بود که دست چپش درد می کرد بین راه یه سر

رفتیم مدرسه تا سوالات شهریور ماه رو تحویل بدم برگشتنه بهانه

آتلیه گرفتی رفتیم ببینیم عکسهات ظاهر شدن یا نه .اما خانمه با

یه لحن خاص گفت شما که برای انتخاب عکس نیومده بودین حالا

انتخاب کنید تا آمادشون کنیم راستش عکسها مربوط به

اردیبهشت ماه روز تولدت بودن تولد سه سالگیت

خلاصه سرگرم عکس ها بودیم که خاله نرگس زنگ زد و

گفت چرا هیچکس خونه نیست ؟ گفتم ما آتلیه هستیم

مامان جون هم رفته دکتر خاله نرگس گفت من پشت در

خونه هستم می خواستم از خوشحالی داد بزنم چون

خاله نرگس خراسان جنوبی زندگی می کنه و بی خبر

حرکت کرده بودن و ما از اومدنشون شوکه شدیم هول

هولکی از آتلیه اومدیم بیرون به مامان جون هم زنگ زدم

که کارت تمومه گفت آره الان میام دم در مطب

رفتیم و منتظرش شد یم تا اومد اما به خاطر سورپرایز

بهش هیچی نگفتیم وقتی رسیدیم دم در همه از

خوشحالی همدیگرو بغل می کردیم و گریه می کردیم

القصه شب موقع خواب من و خاله نرگس و سنا دختر

خاله نرگس که هم سن تو هست توی حال خونه خوابیدیم

و بابا و عمو توی حیاط خونه مامان جون

اما بعد از یه کم دراز کشیدن پیش من شروع کردی به

بهانه گرفتن که گرممه و می خوام برم پیش بابام

رفتی و منو تنها گذاشتی

کلی دلم ریخت از اینکه یه روز بالاخره باید منو بذاری

و دنبال زند گی خودت بری

خلاصه اون شب  و فردا شبش روهم  پیش بابات

خوابیدی اما شب سوم بهانه گرفتی که من بیام پیشت

این اولین تجربه جدایی من و تو بود چون هر چند توی

روز ساعتها می گذاشتمت و می رفتم مدرسه اما

هیچ شبی جز3 شب از شبهایی که می رفتم برا

امتحاناتم قشم بدون تو نخوابیده بودم

هر چی که بود به من خیلی سخت گذشت خیلی

اینکه تو توی خونه باشی اما از من جدا بشی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)