محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

خوندن قصه و اجرای واقعی اون

1392/5/17 15:35
نویسنده : مامان
1,112 بازدید
اشتراک گذاری

توی ایم ماه رمضون با بی حالی های من کلی حالمو گرفتی ما که سحرها

بیدار می شدیم می بایست حداقل تا ساعت ٨ یا ٩ می خوابیدیم اما تو

 ساعت ٧ بالای سرم بودی برای اینکه از رختخواب بلند بشم

بهانه هایی می گرفتی

من آب می خوام

من دیش دارم

من نون با شیر می خوام (توی قصه جک و لوبیا نون و شیر رو یاد گرفتی)

من کتاب رنگی رنگی می خوام

من شیر سارا می خوام

من بستنی می خوام

بیا بازی کنیم

خلاصه اینقدر بهانه می گرفتی که من بیچاره رو بلند می کردی 

برای صبحونه خوردن باید کلی فیلم بازی می کردیم در واقع کل

 قصه هایی رو که برات تعریف کرده بودم باید عملا پیاده می کردیم

به عنوان مثال :

من می شدم مامان جک و تو خود جک اونوقت باید داستان رو از

اول تا آخرش بازی می کردیم اگه خاله خاطره هم همراهی

می کرد اون می شد غول در غیر اینصورت من بیچاره باید تمام

 نقشها رو بازی می کردم الا جک ............

یا

 من دزد  می شدم شما پلیس اونوقت با نارنجکت منو می کشتی

 البته من سوار اسب باید می شدم شما هم با اسب دنبالم می کردی

 بعد بهم می رسیدیم ومن درآخر باید می مردم.................

یا

 می گفتی مامان من کتاب رنگی رنگی ام شما بچه !!!

حالا منو رنگ کن و من بیچاره باید تو رو رنگ می کردم و.........

یا

 می گفتی من مامانم شما بچه بریم شهربازی اونوقت

 باید تو عالم بازی سوار تمام اسباب بازیها می شدیم

امان از د ست تو ......

یا

 می گفتی مامان من گرگم شما آقا سگه من میام

جوجه های شما رو می خورم شما بیا منو دندون بگیر

(این دسته گل خود مه که آب دادم آخه وقتی تقاضای

قصه می کنی بعضی هاشو من درآورد ی می گم )

یا

می گی مامان ، من میشم مامان شما بشو بچه بریم

 با اتوبوس آتیش بخریم و ادامه بازی که خیلی برای

 من حالگیریه اما برای تو بامزه .............

یا

می گی من سوسمارم میرم رو پشت گون(پشت بوم)

شما بیا منو بکش و.........

یا

پیرزن میشی و منو میکنی گرگ و باید من بیام جوجه

 هاتو بخورم (بازهم قصه من درآوردی)و......

یا 

خرگوش قرمز میشی و من بیچاره شش برادر و تا

آخر داستان باید بازی کنیم ........

 یا

پیرمرد ی میشی که توی سطلهای آشغالی رو می گشت

و من باید بچه بشم بیام بهت پول بدم(چندروز پیش حین رانندگی

توی خیابون این صحنه رو دیدی پرسیدی مامان چرا تو آشغالا

می گرده گفتم کار نمی کنه پول نداره گفتی پول بده برم

بهش بدم متاسفانه توی خیابون کلی ماشین پشت سرم

بود و نمی تونستم توقف کنم کنار خیابون هم جا برای پارک نبود)

یا

شما پچه شو من پلیس بعد شما گم شو من پیدات می کنم و...

یا

میگی من اسب میشم شما شتر اونوقت  من توی بیابون تشنه

 میشم شما بیا منو کول کن ببر (بازهم قصه من درآوردی خودمه )و...

یا می گی بیا موتور بازی شما موتور شو من کلیدتو روشن می کنم برو

خلاصه کلی از این قصه ها رو یادم نمیاد که الان بنویسم

فقط همینو بگم که از دستت دارم دیوونه میشم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)