محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

چند تا عکس

این عکسها متعلق به فروردین و اردیبهشت هستند متاسفانه چون مموری گوشیم مشکل داشت نتونستم زودتر بریزمشون روی کامپیوتر مربوط به روز مادر .کیکی که برای مامان جون خریدیم و تو با خرید چند تا شمع عروسکی تزیینش کردی و گفتی تولد منه              طبیعت زیبای شهرمون و اردیبهشت ماه سردش ...
26 آبان 1392

میگه بیا شب و روز منو نگاه کن

25/8/92 امروز با زرنگی تمام به جای اینکه ازم بخوای برات سی دی بن تن رو بذارم گفتی   مامان این بن تن بدجنس هی شب و روز میگه بیا منو نگاه کن     این روزا زیاد کرم می زنی به دست و صورتت یه بار به من گفتی بهم پنبه بده گفتم می خوای چیکار؟؟؟؟ گفتی می خوام پوستمو که کرمی شده  تخلیه کنم   . من نمی دونم این واژه ها رو از کجا میاری !!!!!!!!!   سه شنبه 21/8/92 در پارک ایمان جنوبی شیراز                            حالتهایی که دوست د...
25 آبان 1392

روزگاری که برما گذشت

راستشو بخوای این مدت که نتونستم برات خاطراتت رو ثبت کنم دلیلش خودتی تا من میام سمت کامپیوتر می دوی و میای میگی بن تن برام بذار هردفعه بیشتراز صدبار یه قسمت از بن تن بیگانه تمام عیار رو می بینی و سیر نمی شی القصه اینکه من نمی تونم خاطراتت رو ثبت کنم و دست و پا شکسته این خاطرات رو توی تقویمم ثبت می کنم و سر یه موقع خاص مثل الان ثبت وبلاگت می کنم روز پنج شنبه 16/8/92 قصد داشتم برم اداره  تا مدارکم رو بابت یه بخشنامه تحویل بدم اول صبح کلی منو اذیت کردی که پیراهن شلوار مشکی می خوام هرچی پیراهن شلوار جورکردم راضی نشدی و اینقدر جیغ زدی و گریه کردی که بالاخره داد من بیچاره...
20 آبان 1392

چه اخلاق گندی داری !!!!!!!!!!!/من براشون قرآن می خونم

سه شنبه شب هفته گذشته ٧/٨/٩٢ نیمه های شب از خواب بیدار شدی و تا کلی وقت منو بابا و خودتو بد خواب کردی که : مامان من فکر کردم شما رفتی برا همین بیدار شدم القصه حدود یک ساعت توی اون عالم بیخوابی برا من توضیح دادی و حرف زدی که چطور شد که این فکرو کردی بمیرم برات که توی خواب هم به فکر این هستی که من دارم میرم و همین استرس باعث شده که درست نخوابی   و اما روز پنج شنبه به اتفاق خاله خاطره و مامان جون با  هم رفتیم عابر بانک همینکه نوبت ما شد سرو کله یه پسربچه با مامانش پیدا شد پسره با مامانش درگیربودکه مامانه می گفت بیا اینجا پسره بازبون بچه گونه ش ...
12 آبان 1392

دور کلاش آبی

10/8/92 ا مروزاین شعر رو با اصرار می خوندی  اتل متل توتوله گاو حسن چه جوره نه شیر داره نه پستون   گاوشو بردن هندستون یک زن کردی بستون اسمشو بذار خاله قزی دور کلاش آبی خوندی اما اصرار داشتی  قسمت دور کلاش قرمزی رو بگی  دور کلاش آبی ...
10 آبان 1392

ماجرای امروز

موضوع : گزارش عملکرد آبتین خان حین رفتن مامان به مدرسه تاریخ : 28/7/92 ساعت : 6 صبح امروز ساعت 6 صبح طبق استرسی که 3 سال و اندی است دامنت روگرفته بیدارشدی اولش ازتوی اتاق صدا زدی مامان جون بعد دویدی سمت آشپزخونه چون طبق عادت هرصبح که من مدرسه ام معمولا مامان جون رو صدا می زنی خلاصه کلی تحویلت گرفتم ازم پرسیدی امروز تعطیلی؟؟؟؟؟ گفتم نه مامان گفتی دوست ندارم بری مدرسه کلی ارشادت کردم فایده نداشت شروع کردی به بهانه گیری رفتی و خمیربازیهاتو آوردی و گفتی شکل شیر برام درست کن شکل جوجه عصبانی و شکل خرس پاندا و جوجه تیغی و هزار ...
28 مهر 1392

برقها رو روشن کنید تا بره/من تو فکرم چرا 3 تا نیستیم

عزیزم دیشب حدودهای نیمه شب بود که ازخواب بیدارشدی و ماروهم بیدار کردی اولش مرتب می گفتی مامان برقهارو روشن کن تا اون مَرده بره وقتی بابا برق رو روشن کرد دیگه نمی ذاشتی بخوابیم مرتب از خوابی که دیده بودی برامون می گفتی و چنین تعریف کردی : یه مَرده سفید اومد من با کارد اینطوری زدمش (ژستشم می گرفتی) بعد مَرده افتاد روی من . می خواستم بگم بابا مامان نشد اونقدر این خواب رو تعریف کردی که من خوابم برد اما خداروشکر بابا رو نذاشته بودی بخوابه و تنها نبودی وقتی صبح خیلی زوذ بیدارشدم دیدم چنان تو بغل بابا خوابیدی که نگوو نپرس جای بسی تعج...
27 مهر 1392

چرا هرکی یه اسمی داره؟؟؟؟؟

امروز ازم پرسیدی مامان چرا هرکی یه اسمی داره ؟؟؟؟؟؟مثلا توی بن تن (علاقه شدیدی به سی دی های بن تن داری ) هر موجودی یه اسم داره !!!!!!!!!!! گفتم خب مامان برای اینکه بشه آدمها رو صدا زد مثلا اگه همه اسمشون آبتین باشه بعد من یه جای شلوغ  صدا بزنم آبتین همه برمی گردن می گن بله درجوابم گفتی ولی من دوست دارم اسمم جت نی باشه منظورت یکی از موجودهای سی دی بن تن هست که در واقع اسمش گِت نی هست ولی شما بهش می گی می گی جت نی         چندروزه که دوتایی سرمای بدی خوردیم ازاونجایی که به لطف کادر اجرایی مدرسه مون برنامه من امسال افتضاحه امروز هم...
21 مهر 1392